طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط ساناتک
انتخاب همسر
کدام معیار برای انتخاب همسر مناسب تر است ?اگر شناسنامه تان را ورق بزنید چهار واقعه زندگی در آن آمده است: تولد، ازدواج، طلاق و فوت؛ که فقط در ازدواج و طلاق مختارید، بنابراین ازدواج را نباید سرسری گرفت بلکه باید با مطالعه و براساس معیارهای حقیقی همسر را انتخاب کرد. قبل ازدواج حتماً با یک متخصص یا یک مشاور خِـبره در امور خانواده و برخوردار از اطلاعات امروزی مشاوره کنید.
این که می گویند «به هم عادت می کنید»، «علاقه بعداً پیدا می شود»همیشه و در همه جا صحیح نیست. زمانی علاقه «بعداً» پیدا می¬شود که پایه و اساس ازدواج بر معیارهای عقلانی استوار شده باشد. با عنوان های«دعواهای پدر و مادرم مرا خسته کرده بود!»، «در تنگنای مالی بودم»، «همه دوستانم ازدواج کرده¬اند» و ... تن به ازدواج تحمیلی و ناخواسته ندهید. اگر از دعواهای والدینتان خسته شد¬ه¬اید دنبال فکر و چاره اساسی باشید، برای فرار از محیط پر آشوب خانه ازدواج نکنید که ممکن است شما هم به همین مصیبت دچار شوید! براساس نیازهای اقتصادی ازدواج نکنید اگر مهر و محبت که پایه و اساس یک زندگی مشترک است وجود نداشته باشد همه چیز براساس تصادف و شانس پیش می رود، شاید تصادفاً خوب پیش رود و شاید هم برعکس؛ و به علت این که دوستانتان ازدواج کرده اند تن به ازدواج ناخواسته ندهید. نباید بدون جهت اعتماد به نفستان را از دست دهید و نگران شوید که مبادا کسی به سراغتان نیاید.
به یاد داشته باشید:
زمانی میتوانید فرد مناسبی را برای ازدواج پیدا کنید، که خودتان فرد مناسبی شده باشید.
زمانی می توانید ارتباط خوبی با همسرتان داشته باشید که ارتباط خوبی با پدر، مادر، برادر و خواهر خود داشته باشید.
فردی را برای همسری خود انتخاب کنید که:
ویژگی های خوب پدر یا مادرتان را داشته باشد و ویژگی های منفی آنها را نداشته باشد.
همانند بهترین برادر یا خواهر شما باشد.
بخواهید از او فرزندی داشته باشید.
از اینکه شبیه به او شوید احساس بدی نداشته باشید.
او را همانگونه که هست، بدون هیچ تغییری بپذیرید.
بتواند برای فرزند شما، پدری بهتر از پدرتان یا مادری بهتر از مادرتان باشد.
شبیه بهترین مرد یا زنی باشد که از کودکی می شناسید.
(برای کسب اطلاعات بیشتر به سطح دوم مقاله مراجعه کنید.)
معیار اصولی و مناسب برای ازدواج چیست و کدام معیار برای انتخاب همسر مناسب¬تر است؟ در پاسخ به این سؤال چند نکته لازم به ذکر است:
• خانواده هر دو نفراز نظر فرهنگی و سنت های رایج نزدیک به هم باشند.
• تا سر حد امکان، تمکن مالی دو خانواده متناسب با یکدیگر باشد.
• اگر هر دو نفر اهل یک شهر نیستند حداقل در سایر زمینه ها و آداب و رسوم نزدیک به هم باشند.
• دیدگاه های دو خانواده از نظر مذهبی- سیاسی- اجتماعی و معاشرت نزدیک به هم باشند.
• در خانواده دو طرف پدرسالاری یا مادرسالاری به صورت مطلق وجود نداشته باشد.
• تناسب جسمی- شکل- قیافه و اندام هر دو نفر به هم نزدیک باشد تا حدی که تفاوت¬های موجود خیلی چشمگیر نباشد.
• از نظر سن و سال متناسب باشند و به اصطلاع عامه «به هم بیایند».
• از نظر میزان تحصیلات، اختلاف فاحش نداشته باشند.
• در انتخاب محل سکونت یا محل کار اختلاف سلیقه نداشته باشند.
• از نظر طرز تفکر و اندیشه اجتماعی به هم نزدیک باشند.
• دیدگاهشان نسبت به زندگی یکسان باشد.
• تفاوت های شخصیتی و خصوصیت¬های رفتاری فاحشی نداشته باشند.
• تا آنجا که مقدور است بهره هوشی آنها نزدیک به هم باشد.
• دارای دیدگاه های سیاسی، گرایش های اعتقادی و افق های فکری نزدیک به هم باشند.
• هر دو نفر استقلال رأی داشته باشند؛ یعنی شخصاً در امور زندگی تصمیم بگیرند نه با دهن¬بینی و تقلید از دیگران.
• از نظر تفکرات مذهبی در دو قطب مخالف هم نباشند که بسیار مسئله ساز است.
• داشتن اختلافاتی در موارد اشاره شده گرچه زندگی را سخت می¬کند و امکان تفاهم را به حداقل می¬رساند ولی به شرطی که طرفین اهل تغییر، رشد، تکامل و پیشرفت باشند، همزیستی را غیر ممکن نمی سازد.
• کسانی که در زندگانی خویش درجا می¬زنند و به فکر پیشرفت نبوده و اهل تغییر و تحول نیستند باید سعی کنند گرد همسری که با او اختلافات طبقاتی و فرهنگی زیادی دارند نگردند. آموخته¬های طول زندگی را می¬توان تغییر داد زیرا همه آنها اکتسابی هستند و کافی است غلط بودنش به فرد ثابت شود تا میل به تغییر آنها فزونی یابد ولی عوامل روان¬شناختی و ساختاری شخصیت افراد را به سختی می¬توان تغییر داد.
• تغییر این گونه عوامل و مواردی که در شخصیت آدمهاست در صورتی حاصل می¬شود که هر دو طرف قبول کنند وجود تفاوت¬های فاحش مسئله ساز است، پس شخص باید تغییر کند.
• این تغییرات نیاز به طول زمان، آموزش علمی، خواستن و به کاربردن تمرینات لازم دارد. تنها «خواستن» کافی نیست؛ گذشت آگاهانه در زندگی و پاکسازی ذهن از تعصبات، نقش اساسی در تفاهم و سازندگی دارد.
• این همه تلاش زمانی ثمربخش است که عشق و علاقه در میان باشد. عشق و علاقه زمینه ساز گذشت می¬شود و نقش مؤثری در میل به تغییر آدمی بازی می¬کنند. اگر اینها نباشند هیچ¬کس برای هدفی این چنین سخت تلاش نمی¬کند و اگر مهر و محبت باشد و سازندگی هم در پی آن بیاید، آن وقت زندگی معنای واقعی¬اش را پیدا می¬کند و این مهم نیز میسر نیست مگر به لطف فداکاری هر دو طرف؛ که تغییر در یک طرف هرگز کافی نبوده و نیست .
در ازدواج علاوه بر همسر، شناخت بستگان و خویشاوندان وی نیز ضرورت دارد بنابراین وضعیت دوستان و اقوام بخصوص بستگان نزدیک در همسر گزینی نباید نادیده گرفته شود.
برای اطلاع بیشتر به سطح سوم مراجعه کنید
توصیه مشاوران به مراجعان
1- در انتخاب همسر عجله و شتاب نکنید. این امر را با بررسی و تحقیق انجام دهید.
2- در همسر گزینی وسواس به خرج ندهید؛ سعی کنید با دیده اغماض عوامل مختلف را بررسی و تصمیم گیری کنید.
3- چنانچه پدر و مادر و خانواده های وابسته، سختگیری کنند برای متقاعد کردن آنها از مشاور خانواده کمک بگیرید.
4-از ازدواج تحمیلی خودداری کنید.
5- در انتخاب همسر پس از بررسی معیارهای طرف مقابل، وضعیت خود را با وی مقایسه کنید و در صورت وجودهماهنگی تصمیم بگیرید. بدون توجه به شرایط خود انتخاب غیرواقع بینانه و ایده آلی نکنید.
6- در انتخاب همسر از پدر و مادر و خویشاوندان خود نظرخواهی کنید ولی مواظب باشید چون به علت عدم تخصص ممکن است نظر آنان تحت تأثیر معیارهای مناسب نباشد. حتماً با مشاور واجد شرایط مشورت کنید.
7- برای شناخت همسر از هر دو روش مستقیم و غیرمستقیم استفاده نمایید و حتماً قبل از خواستگاری ، به طور مستقیم، از طریق مشاهده گفت و شنود، از او شناخت پیدا کنید.
برای اطلاع بیشتر به سطح سوم مراجعه کنید
تصورات غلط در ابتدای آشنایی
1- شمـا تـصـور می کنـیـد تنها به صرف آنکه شریک خود را دوست دارید میتوانیـد وی را به دلخواه خودتان تغییر دهید.
2- شما تصور میکنید خواسته و امیال شما همان خواسته و امیال شریک جدیدتان میباشد.
3- شما تصور می کـنـیـد عشـق و رابــــطه جاودانه است: مادامی که من عاشـق شریک زندگی خود باشم و انـرژی، پول و وقت خود را برای وی مصروف دارم، او نیز همیشـه در کنار من خواهد ماند.
4- شما تصور میکنید چون فداکاریهای بسیاری در حق وی روا داشته¬اید همواره شریک زندگیتان باید فریاد رس ودر دسترس شما باشد، حتی اگر شما در بدترین شرایط و سطح در زندگی باشید..
5- شما تصور میکنید شریک زندگی شما مسئول شادی، خوشبختی و آرامش در زندگی شما است.
تمام تصورات فوق اشتباه میباشد. اکنون به نکات زیر برای هر چه توفیق بیشتر در رابطه جدیدتان به دقت توجه کنید:
1- شما قادر به تغییر دادن فرد دیگری نیستید. شما تنها می توانید خودتان را تغییر دهید تا با تحولات پیرامون خود کنار بیایید. آیا شما میخواهید که شریک شما شخصیت و ماهیت اصیل خود را حفظ کند و یا کسی باشد که تمایل ندارد؟
2- عشق و رابطه عبارت است از: برآورده ساختن دو جانبه نیازها. ممکن است در مواقعی شریک شما در شرایط روحی نامساعد قرار گیرد و تمایلی نداشته باشد که شما در کنار او باشید و به تنهایی نیاز داشته باشد. این واقعیت را بپذیرید. عشق تبادل انرژی میان دو انسان است.
3- بطور طبیعی ما همگی به سمت فردی گرایش می یابیم که از انرژی حیاتی بالاتری نسبت به ما برخوردار باشد. بنابراین کسی که غرغرو، بد خلق، دمدمی مزاج، پرخاشگر، کینه توز و خودخواه باشد طبعا ما را جذب خود نمیکند. بر عکس فردی که بشاش، سرحال، شاد، و برخوردار از اعتماد بنفس و خودباوری بالا و سالمی باشد ما را مجذوب خود خواهد ساخت.
4- شادی و خوشبختی حالتی ذهنی است که ما در انتخاب آن صاحب اختیار هستیم. تمام شادیها ، رنجها و اندوهها توسط خود شما خلق می شوند و از خارج شما و یا توسط دیگران سرچشمه نمیگیرند. بنابراین شریک خود را مسئول خوشبخت ساختن خود ندانید. خلاصه شما نباید برای تامین نیازهای احساسی خود به شریکتان وابسته باشید. تنها این شما هستید که مسئول احساسات خود و خلق لحظات مثبت و شیرین در زندگی خود میباشید.
5- منتظر شریک زندگی ایده آل برای آغاز یک رابطه نباشید و یا از شریک خود انتظار کامل بودن نداشته باشید. ممکن است روزی شریک شما کاری کند و یا حرفی بزند که سبب رنجش، خشم و نا امیدی شما شود. اما بدانید که هیچکس کامل نیست حتی شما. بنابراین منصفانه جایز الخطا بودن انسانها را بپذیرید.
آیا شما برای شروع یک رابطه جدید آمادگی کافی دارید؟
1- فهرستی از آسیبهای روحی گذشته خود تهیه کنید سپس یکایک آنها را مرور کرده و منصفانه قضاوت کنید که چگونه با آنها کنار آمده یا آن ها را حل کرده و یا پذیرفته اید. اگر تصور میکنید مسایلی در گذشته شما وجود دارند که به آن ها نپرداخته و بطور جدی و کافی با آنها برخورد نکرده اید و هنوز لاینحل باقی مانده اند بهتر است پیش از آنکه قدم در یک رابطه تازه بگذارید آنها را رفع کنید. آسیبهای روحی میتوانند شامل سوء رفتارهای احساسی، فیزیکی و جنسی در دوران کودکی شما، طلاق والدین، از دست دادن والدین و یا یک عزیز، و یا روابط ناهنجار، ناکام و ناسالم شما در گذشته باشند. زیرا همان مسایل میتوانند در رابطه جدیدتان رخنه کنند و خود را به اشکال مختلف نمایان سازند و مانع شکل گیری یک رابطه سالم گردند.
2- خودآگاهی و عزت نفس شما تا چه حدی است؟ فقدان خودآگاهی و اعتماد بنفس لازم شکل گیری یک رابطه صمیمی و سالم را دشوار و غیر ممکن میسازد. برای آنکه متوجه گردید تا چه اندازه خودتان را میشناسید سعی کنید به پرسشهای زیر پاسخ گویید:
*آیا قادر به بیان مهمترین و عمیقترین ارزشهای زندگی خود می¬باشید؟
* آیا قادر به بیان انتظارات و نیازهای خود از رابطه دلخواهتان می¬باشید؟
* آیا اهداف زندگی خود را شناخته اید؟ و آیا برای دستیابی به آنها از برنامه مدونی پیروی میکنید؟
* آیا نقاط ضعف و قوت خود را کاملا میشناسید؟
برای پی بردن به میزان عزت نفستان به پرسشهای زیر پاسخ گویید:
* خود را چگونه ارزیابی میکنید؟
* آیا نظر مثبتی نسبت به خود دارید؟
* دیگران چگونه شما را ارزیابی میکنند؟
اگر پاسخهای شما گویای آن میباشند که شما در پذیرش و دوست داشتن خود مشکل دارید و غالبا با واکنش منفی دیگران مواجه میگردید باید برای ارتقای سطح اعتماد بنفس و عزت نفس خود بیشتر تلاش کنید. عشق به خویشتن پایه و اساس یک رابطه سالم است.
3- آیا روابط پیشین شما حقیقتا در گذشته بوده و پایان پذیرفته اند؟ اگر شما بطور کامل تجارب و مسایل دردناک و ناخوشایند گذشته خود را کنار نگذاشته و به دست فراموشی نسپرده باشید (البته پس از درس عبرت گرفتن از آنها)، احتمال آنکه آنها را به رابطه کنونی و یا آتی خود بکشانید بسیار زیاد است. زیرا مشکلات تا زمانی که کاملا حل و رفع نگردند مجددا در مغز مرور گشته و تکرار میگردند. بنابراین بسیار اهمیت دارد که پیش از آنکه وارد رابطه جدیدی شوید با تمام رنجها و مشکلات روحی عمده روابط پیشین خود بطور سازنده ای کنار آمده باشید.
4- آیا حقیقتا از خواسته، نیازها و امیال خود از یک رابطه آگاهی دارید؟ ما همگی با انتظارات و دلایل گوناگون گام در یک رابطه جدید میگذاریم. با آگاهی کامل از این انتظارات و خواسته ها قادر خواهید بود مناسب بودن رابطه فرا روی خود را با دید باز تری تعیین کنید. اغلب افراد همان شخصی را برای آغاز رابطه خود برمیگزینند که در ضمیر ناخودآگاه شان خواهان آن هستند. ضمیر ناخودآگاه مکانی است که ما عمیق ترین نیازها و آرزوهای ناکام مانده و همچنین ترسهای خود را در آن نگهداری میکنیم. بنابراین بسیار اهمیت دارد که پیش از گام نهادن در یک رابطه جدید تمام احساسات گذشته و نیازهای مربوط به رابطه آینده خود را مورد بررسی قرار دهید. منصفانه درباره هر آنچه که از یک رابطه و همچنین از ویژگیهای شریک زندگی خود انتظار دارید مطمئن و آگاه گردید.
برای اطلاع بیشتر به سطح سوم مراجعه کنید
در سطح سوم می خوانیم:
مقدمه
آیا ازدواج ساده است؟
آیا عشق کافی است؟
دلایل درست و نادرست ازدواج
افرادی که برای ازدواج مناسب نیستند.
اختلال شخصیت و نامناسب بودن برای ازدواج
افرادی که برای ازدواج با یکدیگر نا مناسب اند
روابطی که مناسب ازدواج نیست
علایم هشدار دهنده در ازدواج
ملاکها و معیارهای ازدواج موفق
پیشبینی کنندههای ازدواج موفق
تفاهم( understanding )
تست تفاهم
نتایج تست تفاهم
{mospagebreak title=مقدمه}مقدمه
معمولاً جامعه را در اولین تقسیمبندی به چند نهاد اصلی تقسیم میکنند. نهادهای خانواده، آموزش، اقتصاد، حکومت و دین و در جوامع پیشرفته نهاد علم نیز در سده اخیر به نهادهای اجتماعی اضافه شده است. نهاد خانواده یکی از نهادهای مهم اجتماعی است که با ازدواج آغاز میشود. بنابراین، ازدواج از آنجا که مراسم آغازین این نهاد مهم اجتماعی است اهمیت بنیادین و پایهای دارد. سنگ بنای نهاد خانواده در ازدواج گذاشته میشود و ما از دیرباز معتقد بودهایم که:
خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج
ما در انتخاب خانوادهای که در آن به دنیا آمدهایم هیچ گونه اختیاری نداشتهایم، اما معمار خانواده آتی خود خواهیم بود. هرچند ازدواج همهی امر خانواده نیست اما خشت اول و سنگ بنای خانواده است. بنابراین یکی از مهمترین مسایل در نهاد خانواده، ازدواج و مسایل پیرامون آن است. ازدواج یک نقطه عطف در زندگی انسان و یکی از مهمترین تصمیمات طول زندگی فرد است. با ازدواج خانواده تشکیل میشود و نظام خویشاوندی شکل میگیرد و نسل بقا مییابد.
ازدواج موفق پایه و بنیانی عالی برای ایجاد خانوادهای شاد و مستحکم است و «هیچ چیزی در جهان نمیتواند زندگی انسانها را شادابتر و بهتر کند مگر افزایش ازدواجهای موفق». حتی استحکام یک کشور با استحکام خانوادهها همبستگی دارد.
جوانی و آرزوی همسر و فرزند داری، اما از تو میپرسم: آیا چنان مردی هستی که آرزوی فرزند را سزاوار باشد؟
آیا پیروزمند، فاتح خویش، فرمان روای حواس، و سرور فضیلتهایت هستی؟ از تو چنین میپرسم.
یا آنچه از نهفت آرزویت زبان میگشاید حیوان است و نیاز؟ یا تنهایی؟ یا ناسازگاری با خویش؟
میباید برتر و فراتر از خویش بنا کنی. اما نخست خود میباید بنا کرده شوی، با تن و روانی سزاوار.
نه تنها چون خودی را، که برتر از خودی را میباید فرا آوری، باغ زناشویی در این کار تو را یار باد.
من خواست دو تنی را زناشویی میخوانم که کسی را میآفرینند از آفرینندگان خود بیش. آنچه من زناشویی میخوانم، احترام این دو تن است به یکدیگر در مقام خواستاران چنین خواست. مقدس باد چنین خواست و چنین زناشویی.
فردیش نیچه از کتاب «وچنین گفت زرتشت»، ترجمهی داریوش آشوری
آماده نبودن برای ازدواج، مانند آماده بودن برای ناکامی و شکست است. ازدواج امری پر خطر است و یکی از مهمترین تصمیمات زندگی است، که بر تمام وجوه آیندهی فرد تاثیر میگذارد و میتواند رضایت آورترین و یا مأیوسکنندهترین تجربهی زندگی باشد. البته هیچگاه نمیتوان به ازدواج به صورت کاملاً سیاه یا سپید نگاه کرد، بلکه در واقع بسیاری از ازدواجها از برخی جهات رضایتآور هستند و از برخی جهات مأیوس کننده. پاسخ به این سؤال که چگونه میتوان سطح رضایت زندگی زناشویی را افزایش داد، یکی از سؤالهای بسیار اساسی است که به نظر میرسد همهی مردم برای آن جوابهایی دارند. اما اکثر مردم آن قدر که وقت و انرژی برای مراسم ازدواج صرف میکنند، برای انتخاب مناسب همسر و آمادگی برای ازدواج وقت نمی گذارند. بسیاری از ازدواجها از همان روزهای اول با مشکلات زیادی روبرو میشوند. اما سکوت راه مناسبی به نظر می آید (بیشتر برای خانمها) و خشم و نفرت و لعنت به تقدیر و روزگار راه دیگری است و عالم بیخبری و افیون و مواد هم برای خود راهی است. ما به این شیوهها پناه میبریم تا مبادا که آبروها بریزد و مردم بفهمند و دشمن شاد شود. اما آیا هرگز به دنبال این بودهایم که برای ازدواج و عواقب خوب و بد آن آماده شویم؟ آیا هرگز بدنبال این بودهایم که بدانیم چگونه تعارضها را حل کنیم؟ و آیا اصلاً میخواهیم که مشکلات را ببینیم؟
{mospagebreak title=ایا ازدواج ساده است؟}آیا ازدواج ساده است؟
بسیاری معتقدند که ازدواج کار سادهای است، اما تداوم زندگی و رضایتمندی از ازدواج سخت است . برخی معتقدند که اگر ازدواج ساده است، باید طلاق و جدایی سخت و دشوار باشد، تا زندگیها به سرعت به سوی فروپاشی نرود. در واقع هم طلاق کار سادهای نیست، به ویژه زمانی که فرزند یا فرزندانی در بین باشند. طلاق گاهی یک ضرورت غمانگیز و ناراحتکننده است. بهخصوص در ازدواجهایی که همسران یا خانوادهها از آزارهای جسمانی و آزارهای عاطفی و هیجانی یا سؤ مصرف مواد و الکل ویران و تباه شده باشند و مزرعه خانواده از این آزارها شخم خورده و هیچ راه دیگری وجود نداشته باشد.
ما معتقدیم که دید پیشگیرانه نسبت به طلاق بسیار حایز اهمیت است. ما باید به جای سخت کردن طلاق به هر شیوهای، تلاش کنیم تا نیاز به طلاق بهوجود نیاید. به نظر میرسد، مشکل عمده این است که ازدواج ساده تلقی می شود و حتی بسیار سادهتر از طلاق.
{mospagebreak title=آیا عشق کافیست؟}آیا عشق کافی است؟
پاسخ این سؤال هم پیچیده است و هم کاملاً ساده. دو نفر که عاشق یکدیگر هستند، هر کدام دیگری را ایدهال میداند. مانند دو نوازنده که هر کدام از دید دیگری بسیار زیبا و دلنشین مینوازد. اما بعد از ازدواج این دو نفر باید با هم یک آهنگ و یک موسیقی را ارایه کنند و این غیر از هنر نوازندگی به تنهایی، نیاز به هارمونی یا هماهنگی دارد و عنصر هماهنگی آن چیزی است که فراتر از عشق است. ما معتقدیم که هماهنگی در زندگی مشترک، تا حد زیادی قابل یاد گرفتن است و با آموختن مهارتهای ارتباطی، موفقیت ازدواج افزایش مییابد.
ارتباط نزدیک و صمیمانه در ازدواج مانند قایقرانی در میان امواج خروشان است و تنها با عشق به قایقرانی نمیتوان از خطرات آن به سلامت گذشت. ما نیاز به لنگری از عشق داریم تا پیوندمان را محکم کند، نیاز به سازگاری و توافق داریم تا جلیقهی نجات ما باشد و نیاز به یک قطبنما داریم، تا بدانیم که دو نفری به چه سمتی باید پارو بزنیم، تا از حوادث به سلامتی عبور کنیم.
هیچ فردی بدون مطالعه، در زمینهی «ارتباط» متخصص نیست. همانطور که در هیچ زمینهی دیگری هم بدون یادگیری و دانستن و مطالعه، تخصص کسب نمیشود. افزایش دانش دربارهی «ارتباط»، «خانواده» و «ازدواج» به ما کمک میکند تا انتخاب بهتری داشته باشیم و کیفیت ارتباط با همسرمان را بهبود بخشیم.کیفیت ارتباط در زمان نامزدی و قبل از ازدواج معیار بسیار مناسبی است برای آنچه که بعد از ازدواج پیش خواهد آمد. بنابراین اگر بتوانیم کیفیت ارتباط را در زمان نامزدی و قبل از ازدواج بهبود ببخشیم میتوانیم کیفیت ارتباط بعد از ازدواج را نیز ارتقا دهیم.
{mospagebreak title=دلایل درست و نادرست ازدواج}دلایل درست و نادرست ازدواج
برای ازدواج کردن دلایل بسیاری وجود دارد، اما برای ازدواج نکردن دلیل آوردن اغلب سخت ومشکل است. در این قسمت دلایل درست ازدواج را که میتواند به ازدواج موفق منتهی شود، فهرست میکنیم و در آخر دلایل منفی و استدلالهایی که میتواند به یک ازدواج نافرجام منتهی شود را خواهیم آورد.
دلایل درست ازدواج
1 ـ مصاحبت و همراهی (Companionship) : شریک شدن با دیگری در زندگی دلیل رایج و مناسبی برای ازدواج است. مصاحبت و همراهی به این معنی است، که در سفر زندگی شریک و همراهی داشته باشیم. هر چند برخی از مردم به اشتباه تصور میکنند که ازدواج به تنهایی آنها خاتمه خواهد داد. مطلب مهم اینجاست که چه کسی پیشقراول این سفر خواهد بود. آیا هر دو در یک راه میخواهند بروند، یا اینکه یکی از همسران (معمولاً آقایان) دیگری را در سفر خود شریک میکند. اگر زن برای خود مقصدی نداشته باشد، شاید بتوان او را به همراهی فرا خواند. اما همراهی با فردی که قصد معینی ندارد، چندان رضایت بخش نیست و اگر دیگری را با اجبار همراه خود کنیم، باز هم سفر دلنشین نخواهد بود و تعارض و دلزدگی را در خود نهفته دارد.
2 ـ عشق و صمیمیـّت: نیاز به عشق و صمیمیـّت، با نیاز به مصاحبت و همراهی رابطه دارد. محبت اصیل و حقیقی برای فرد فرد آدمیان هدیهای فوق العاده است.
3 ـ شریک حمایتکننده: دلیل مناسب دیگر، فرصتی است که ازدواج برای رشد فرد به عنوان یک انسان فراهم میکند. اگر یکی از دو نفر فقط به فکر رشد خود و علایق حرفهای و نیاز خود به شهرت و موفقیت باشد، ازدواج نمیتواند بقا داشته باشد؛ یا حداقل بقای رضایتبخشی نخواهد داشت. اما شریک شدن در موفقیتهای یکدیگر و حمایت اصیل و صمیمانه میتواند ارتباط را تقویت کند و به آن ثبات بخشد. ازدواج مناسب میتواند بهترین فرصت برای موفقیت هر دو نفر باشد.
4 ـ شریک جنسی: ازدواج منبع با ثباتی برای ارضای جنسی هر دو نفر است و راهی است مشروع و مجاز برای بروز هیجانات و رفتارهای جنسی. اما اگر ارتباط جنسی دلیل اصلی ازدواج باشد، معمولاً با ازدواج موفقی روبرو نخواهیم شد.
5 ـ والد شدن : دلیل رایج دیگر جهت ازدواج صاحب فرزند شدن است. والد شدن البته موهبتی آمیخته با تضاد است. از یکسو تربیت فرزند وظیفهای سخت و اغلب حتی دلسرد کننده است اما از طرف دیگر کاری بسیار رضایتآور است. وقتی فرزندان بزرگ میشوند و به حد کافی مستقل میشوند، اکثر والدین بیان میکنند که این تجربه برای همهی عمر آنها کافی بوده است و دیگر نمیخواهند که صاحب فرزند شوند؛ اما اغلب خواهند گفت، که اگر یکبار دیگربه دنیا بیایند باز هم تصمیم به داشتن فرزند خواهند گرفت. هر فردی نمیتواند پدر یا مادرخوبی باشد و این البته وظیفهای دشوار است. آمدن فرزند میتواند بر ازدواج تأثیر مثبت و یا به عکس تأثیر منفی و مخرب داشته باشد. زوجهایی که با موفقیت فرزندان خود را بزرگ کردهاند، انسجام با اهمیتی بین خود ایجاد میکنند و از آنچه که با هم انجام دادهاند، احساس افتخار و غرور میکنند.
دلایل نادرست ازدواج
دلایلی هست که فرد به خاطر آنها ازدواج میکند، ولی همان دلایل میتواند ازدواج را با مشکلات و تضادهای قابل توجهی رو یا روی کند. دلایل نادرست ازدواج در زیر فهرست شدهاند.
1 ـ شورش بر علیه والدین: برای بسیاری از ما راحت نیست، اقرار کنیم که با والدین خود تعارض داریم. تعارض با والدین، میتواند یکی از دلایلی باشد که فرد جوان را به سوی ازدواج سوق دهد. وقتی که فردی در خانوادهای زندگی میکند که والدین او اهانت کننده و تحقیرکننده هستند، به نظر میرسد که ازدواج انتخاب موجهی باشد. آنهایی که در آتش تعارضهای طولانی مدت والدین سوختهاند، آنهایی که قربانی پدر و مادری معتاد بودهاند و آنهایی که قربانی آزارهای جسمانی، هیجانی و جنسی در خانواده بودهاند، دلایل موجهی دارند تا از خانواده به نحوی بگریزند و از آن دور شوند. اما آیا داشتن دلیل موجه برای «ترک خانواده» ضرورتاً دلیل موجهی برای «ازدواج» است؟! در اینگونه موارد بهتر است که افراد استقلال شخصی خود را بسط دهند و با خانوادهی خود رو در رو شوند به روابط خود و خانوادهی خود بیاندیشند و برای مشکلات و مسایل راه حلی بیابند، تا اینکه درگیر ازدواج شوند و یا به فکر ازدواج باشند. با ازدواج میتوان از یک شرایط فاجعهبار گریخت اما با چه بهایی؟ آیا به بهای وارد شدن در یک شرایط فجیع دیگر؟ تحقیقات نشان میدهد که بسیاری از افرادی که از آزار والدین به ازدواج پناه بردهاند، ازدواج آنها نیز آزاردهنده بوده است.
2 ـ جستجوی استقلال: جوانان کشش زیادی دارند برای اینکه روی پای خود بایستند و کارهایشان را خودشان انجام دهند و یا مستقل باشند . اما استقلال امری است که فرد فقط به تنهایی میتواند به آن برسد. با اتکای به همسر، فرد به استقلال نخواهد رسید. بسیاری هستند که ازدواج میکنند تا مستقل شوند، اما مستقل شدن سالها وقت میبرد و امری است وابسته به خود فرد تا هر چه بیشتر، روی پای خود بایستد.
3 ـ التیام یک ارتباط شکست خورده: الیتام رنجها و دردهای یک ارتباط شکست خوردهی اخیر، دلیل منفی دیگری برای ازدواج است. این از جمله موضوعاتی است که شناسایی آن در دیگران آسان تر از شناسایی آن در خودمان است. پاسخ رایج به هشدارهای دیگران معمولاً این است که ”نه ! من میفهمم که شما چه می گویید، اما این مورد فرق دارد“ . ما تمایل داریم که ارتباط جدید و آمیخته با عشق را تنها از منظر وجوه مثبت بنگریم و از اینکه ممکن است این ارتباط واکنش به یک ارتباط قبلی باشد میپرهیزیم و غفلت میکنیم. فردی که در موقعیت التیام است، ممکن است برای حمایت هیجانی نیاز به یک ارتباط دیگر داشته باشد. ازدواج زمانی موفقتر خواهد بود که دو نفر«بخواهند» ازدواج کنند؛ تا اینکه «نیاز» به ازدواج داشته باشند. ارتباطی که بر اساس التیام یکی از دو نفر شکل بگیرد، از همان آغاز در معرض خطر است. چرا که عاطفهی بین آن دو نه تنها به دلیل دوستی و عشق، نیست بلکه به خاطر شفابخشی و التیام زخمها و جراحات ارتباط دیگری است که قبلاً رخ داده است.
4 ـ فشار خانواده و یا اجتماع: برخی از خانوادهها مطابق آداب و فرهنگ و عرف خود برای ازدواج به جوانان فشار میآورند. در یک جامعهی شهری و تحصیل کرده، این فشار میتواند نامحسوس و ظریف باشد. اما در جامعهای دیگر با صراحت به طور مستقیم از جوان میخواهند که ازدواج کند. خانمها بیشتر در معرض این استرس هستند. بسیاری از دانشجویان وقتی که شهر خود را ترک میکنند و به دانشگاه میروند، پس از مدتی شاهد ازدواج هم کلاسیهای دورهی دبیرستان خود خواهند بود؛ که حتی بچهدار نیز شدهاند و همین میتواند بر آنها فشار روانی و استرس وارد کند. در ازدواج نباید عجله کرد. شتاب در ازدواج، بعید است که به ارتباط شاد و سالمی منجر شود. افرادی که با دلایل درست سعی در انتخاب همسر دارند، نباید تسلیم این فشارها شوند.
5 ـ ازدواج اجباری: برخی افراد تحت فشار خانواده یا دوستان به یک ازدواج از قبل ترتیب داده شده تن میدهند. گاهی اوقات از زمان کودکی در مورد ازدواج دو نفر صحبت شده است. همهی خانواده بر این اعتقاد بودهاند، که این دو نفر باهم ازدواج خواهند کرد و حالا که این افراد بزرگ شدهاند، احساس فشار و اجبار میکنند که باید باهم ازدواج کنند. ازدواج اجباری در ایران با بالاترین آمار طلاق و مشکلات بعدی همراه است.
6 ـ نیاز جنسی: ازدواج فقط برای رفع نیاز جنسی احتمالاً نمیتواند به ازدواج موفقی منجر شود. چرا که دیگر عوامل مرتبط با ازدواج، معمولاً از چشم دور میماند. در این گونه ازدواج زیباییهای ظاهری همسر بیشتر مد نظر قرار میگیرد و شتاب و تعجیل نیز عامل تأثیرگذار منفی دیگری است. این مسأله بیشتر در مردان مشاهده میشود، یا افرادی که بسیار مذهبی هستند. در فرهنگ عامه، عدم ارضای نیاز جنسی سبب برخی بیماریهای روانی دانسته میشود. مثلاً برای بهبود حال بیماران روانی برخی توصیه به ازدواج میکنند، که نه تنها حال بیمار را بهبود نخواهد بخشید، بلکه استرس و فشار روانی بیشتری را ایجاد خواهد کرد؛ که میتواند بیماری را تشدید کند.
7 ـ دلایل اقتصادی: امنیت اقتصادی و نیز تغییر طبقهی اجتماعی که با وضعیت اقتصاد ارتباط دارد، همواره یکی از دلایل سنتی ازدواج بوده است. البته در دورههایی که امنیت اقتصادی کم است، طبیعتاً در نطر گرفتن اقتصاد و مسایل حاشیهای آن دلیل موجهی برای مردم به نظر میرسد و در بسیاری از ازدواجها این مسأله پررنگتر میشود. به نظر میرسد در خانمها این مسأله رایجتر باشد. تکیه بر وضعیت مالی شوهر و یا وضعیت مالی خانوادهی او برای آنها ایجاد امنیت میکند. هر چند که در آقایان نیز این تمایل وجود دارد، اما آنها سعی میکنند که این تمایل را صراحتاً ابراز نکنند. یکی از موارد دیگری که ایجاد امنیت اقتصادی میکند، شاغل بودن هر دو نفر است. چرا که در صورتیکه یکی از آنها بیکار شود، دیگری درآمد خواهد داشت و دورهی بیکاری با امنیت بیشتری سپری خواهد شد. البته ازدواج، خود به خود امنیت اقتصادی ایجاد نمیکند. اما در اکثر فرهنگها این امر از اهمیت زیادی برخوردار است. در بسیاری از کشورها رایجترین مشکل همسران، مشکل اقتصادی و مالی است.
8 ـ تنهایی و استیصال: همه ما گاهی در زندگی احساس تنهایی میکنیم. اما ازدواج به این دلیل که احساس تنهایی میکنیم و برای فرار از تنهایی یک دلیل نادرست است. بهتر است تنهایی خود را از راههای دیگری بر طرف کنیم، تا اینکه بخواهیم با ازدواج آن را رفع کنیم.
9 ـ احساس گناه: گاهی در رابطه با یک نفر احساس گناه میکنیم و به دلیل احساس گناه یا احساس ترحم با او ازدواج میکنیم. احساس گناه یا احساس ترحم به هر دلیلی که ایجاد شده باشد، یک دلیل نادرست برای ازدواج است.
10 ـ احساس کمبود و تهی بودن: گاهی افرادی که هدفی را در زندگی دنبال نمیکنند، نمیدانند که از زندگی چه میخواهند، احساس ناکامی میکنند و از زندگی خود راضی نیستند، برای حل این مشکلات به ازدواج روی میآورند، که قطعاً دلیل نادرستی برای ازدواج است. مشکلات ذکر شده باید از راههایی غیر از ازدواج حل شود. ازدواج یک رابطهی درمانی نیست، بلکه یک رابطهی صمیمانه است.
اغلب ازدواجها با دلایل درست و نادرست آمیخته با هم شکل میگیرند. هر چه که دلایل درست ازدواج بیشتر باشد، احتمال موفقیت و پایداری ازدواج افزایش مییابد.
{mospagebreak title=افرادی که برای ازدواج مناسب نیستند}افرادی که برای ازدواج مناسب نیستند.
برخی از افراد برای ازدواج مناسب نیستند و باید از آنها پرهیز شود. برخی از خصلتها و ویژگیها هست، که ازدواج و زندگی مشترک را با مشکلات بسیار زیادی روبرو خواهد ساخت. البته هیچ کدام ما بیعیب نیستیم و واضح است که هر کدام ما ضعفها و کاستیهای خاص خودمان را داریم. اما برخی از ویژگیهای منفی هستند، که در مقایسه با سایر خصلتها خطرناکتر و مخربتر هستند و در صورتیکه فردی صاحب آن ویژگی باشد، زندگی با او در واقع یک کابوس خواهد بود. در زیر ویژگیهایی ذکر میشود که در صورت وجود آن، ازدواج با آن فرد زیان بخش و آسیبزننده خواهد بود و لازم است که از چنین فردی اجتناب شود.
1 ـ افرادی که معتاد به مصرف موادمخدر، الکل یا دارو هستند.
اگر دست خود را در آتش ببرید، حتماً خواهید سوخت. اگر خود را جلوی ماشین بیاندازید حتماً زیر گرفته خواهید شد. اگر عاشق یک الکلی یا معتاد به موادمخدر بشوید، حتماً آسیب خواهید دید.
کسی که معتاد به مصرف موادمخدر یا مصرف مشروبات الکی است، در واقع فردی است که سعی میکند با استفاده از یک ماده شیمیایی بر مغز خود تأثیر بگذارد، تا از مشکلات و دنیای واقعی دور شود.
ما با تعداد بیشماری از زوجها و همسران روبرو میشویم، که در ابتدای زندگی اعتیاد را یک امر عادی میدانستهاند؛ یا فکر میکردهاند که موضوع چندان مهمی نیست و نامزد آنها پس از ازدواج مواد را ترک خواهد کرد و به این امید تن به ازدواج دادهاند و بعد با یک زندگی بحران زده روبرو شدهاند. زندگی پرملالتی که در آن بسیار آسیب دیدهاند و راههای گریز از آن بسیار محدود بوده است.
برای آنکه به طور خیلی خلاصه با اعتیاد آشنا شویم، در اینجا اطلاعات محدودی میآوریم، تا تصویر صحیحتری از اعتیاد داشته باشیم.
76 درصد مردان و 65 درصد زنانی که معتاد به مصرف مواد هستند، یک بیماری روانی دیگر نیز دارند. علایم افسردگی بین افراد مبتلا به سوء مصرف مواد یا وابستگی به مواد شایع است و احتمال خودکشی موفق بین مبتلایان به بیماری سوء مصرف مواد تقریباً 20 برابر بیشتر از کل جمعیت است.
از آنجا که فرد معتاد نیاز به درمان جدی دارد، باید از ازدواج با او پرهیز کرد. این پرهیز از ازدواج تنها به دلیل خود اعتیاد نیست، بلکه به دلیل تأثیرات روانشناختی است که مصرف مواد بر روی فرد بر جای میگذارد. مثلاً مصرف مواد افیونی از قبیل تریاک، ایجاد خواب آلودگی، بیاشتهایی، کاهش میل جنسی، کاهش فعالیت، تغییر در شخصیت، وراجی، بیش فعالی، تحریکپذیری، پرخاشگری، تهییج، بدبینی، ناتوانی جنسی و توهم میکند. آیا با فردی که تحت تأثیر مواد دارای چنین شرایطی هست میتوان ارتباط صمیمانهای برقرار کرد؟ مسأله اعتیاد یکی از جدیترین مسایلی است که قبل از ازدواج باید به آن توجه کرد. در تحقیق قبل از ازدواج، این مورد یکی از الزامات است. دانستن اینکه آیا یکی از اعضای اصلی خانوادهی فرد معتاد هست یا نه؟ نیز میتواند کمک کننده باشد. چرا که یک الگوی ژنتیک در بیماری سوء مصرف مواد مشاهده میشود.
ازدواج با فرد معتاد یک خودآزاری و یک آسیب جدی است. اما اگر فردی را دوست دارید که معتاد است، تنها میتوانید از او بخواهید که مواد را کنار بگذارد و برای ترک مواد کمک تخصصی بگیرد در صورتی که این فرد موفق به ترک مواد شد، لازم است تا یک سال از ازدواج با او خودداری کنید. چون 12 ماه اول پس از قطع وابستگی دورهی پر خطری برای عود بیماری به شمار میرود. این دوره را اصطلاحاً دوره بهبود موقت اولیه نامیدهاند. پس از آن همچنان باید با احتیاط بسیار با چنین افرادی ازدواج کرد.
یک فرد معتاد، لازم است تا به خودش بپردازد و در ابتدا بیماری خود را درمان کند. بسیاری از این افراد برای فرار از واقعیت اعتیاد، ممکن است به ازدواج رو آورند. و یا حتی خانوادههای آنها تصور کنند که ازدواج میتواند درمان اعتیاد آنها باشد. درمان اعتیاد همانند درمان دیگر بیماریهای روانشناختی، یک درمان کاملاً متمرکز و تعریف شده است و ازدواج تنها میتواند استرس این افراد را اضافه کند و مصرف مواد آنها را افزایش دهد.
تراژدی و خیمی که در جامعه ما در این سالها روی داد، تراژدی همسران معتادان تزریقی بود. بسیاری از این معتادان به دلیل استفاده از سرنگ مشترک دچار بیماری ایدز شدند و به دلیل ارتباط جنسی با همسران خود، همسران آنها نیز دچار این بیماری مهلک شدند. آیا آنها باور میکردند که روزی دچار چنین تراژدی مهیبی شوند؟
2 ـ افرادی که به سرعت و به شدت خشمگین میشوند.
همهی ما در زندگی خود خشمگین میشویم. وقتی که اوضاع بر وفق مراد نیست، وقتی که ناراحت هستیم، یا در حق ما بی عدالتی شده است، خشمگین میشویم. این نوع از خشم طبیعی است و همهی ما آن را احساس میکنیم. اما برخی افراد به طور ناگهانی و با شدت بسیار زیاد خشمگین میشوند. یا به عبارت دیگر خشم آنها غیر معمولی و نامتناسب است. زندگی با چنین افرادی یک تجربهی بسیار وحشتناک است. این افراد با خشم خود، همسر و فرزندانشان را کنترل میکنند. وقتی با چنین افرادی روبرو میشویم، برای اینکه مورد حملهی خشم آنها واقع نشویم، رفتار خود را بسیار کنترل میکنیم و در حال ترس از آنها به سر میبریم. چرا که هر لحظه احتمال آن میرود که عصبانی شوند و خشم خود را با شدت هرچه تمامتر بروز دهند. کنترل رفتار در برابر این گونه افراد برای مدتی کوتاه امکانپذیر است، اما در زندگی مشترک حقیقتاً انرژی فراوانی از انسان میگیرد.
در زیر برخی از نشانههای هشدار مربوط به خشم ناگهانی و بدون کنترل آورده شده است:
هنگامی که برخی چیزهای کوچک مطابق میل او نیست، از کوره در رفته و خشم خود را روی کسانی که در اطراف او باشند، خالی میکند.
هنگامی که با نظر او موافق نیستید، با فریاد، بد دهنی و تهدید پاسخ میدهد.
هنگامی که از او میخواهید تا کار سادهای را برایتان انجام دهد، حالت تدافعی گرفته و مخالفت میکند.
هنگامی که به او توضیح میدهید که رفتارش چه تأثیری بر شما میگذارد، احساس میکند که به او حمله شده است و متقابلاً بیرحمانه به شما حمله میکند.
خشم خود را با کوبیدن در، قطع تلفن، ترک اتاق و… بروز میدهد.
خلق و خویش به ناگهان از وضعیتی مهربان، گرم و صمیمی، در عرض تنها چند ثانیه به وضعیتی عصبانی تغییر میکند.
وقتی کاری را که میخواهد برایش انجام نمیدهید، یا مرتکب اشتباهی میشوید، آمادگی او برای اینکه داد بزند و شما را تحقیر کند، بالاست.
به کرات در مکانهای عمومی نظیر رستورانها، مراکز خرید، خانهی دوستان و… صدایش را بلند کرده و یا عصبانی میشود.
خشم خود را به صورت فیزیکی و با زدن و یا پرت کردن اشیا و هل دادن و یا زدن شما و یا دیگری نشان میدهد.
قبل از ازدواج لازم است که به مسألهی خشم توجه کنیم. در صورتیکه فرد مورد نظر شما در کنترل خشم خود مشکل دارد و به شدت خشمگین میشود، ارتباط شما در آینده مخدوش خواهد بود. از ازدواج با چنین افرادی باید پرهیز کرد. زندگی با چنین افرادی به شدت آسیبزننده است.
تعدادی از این افراد بعد از ازدواج خشم خود را با زدن همسر خود خالی میکنند. در ادبیات علمی آنها را به عنوان همسر آزار میشناسیم. همسر آزاری یک مورد بسیار جدی در روابط خانوادگی به شمار میرود. برخی از خانمها، پس از ازدواج متوجه میشوند که همسر آنها دست بزن دارد وخشم خود را با زدن آنها کاهش میدهد. بسیاری از این خانمها اولین باری که متوجه این مسأله میشوند، بهت زده میشوند، و نمیدانند که چه باید بکنند. همسر آنها در عین حال که به آنها ابراز عشق و صمیمیت میکند، در لحظهی عصبانیت به راحتی آنها را میزند و بد دهنی میکند.
زمانی که این خانمها از شوهران خود میخواهند که رفتار خود را تغییر دهند، آنها معمولاً می گویند که: «تو نباید کاری کنی که من عصبانی شوم» و به این صورت سعی در کنترل همسر خود دارند. خانمی که با امید فراوانی به زندگی مشترک پا گذاشته، پس از عقد ازدواج، اولین سیلی را که از همسر خود میخورد، احساس درد، تنهایی، شرم، خجالت، ناتوانی، خشم و افسردگی میکند. عزت نفس این همسران شدیداً آسیب میبیند و معمولاً ناتوان از تصمیمگیری، به زندگی با شوهر آزارگر خود ادامه میدهند. همسران آزار دیده گاه به قدری تحقیر میشوند، که زندگی با آزار دهندهی خود را توجیه میکنند و برای نجات آنها از شرایط آزار نیاز به روان درمانی هست.
افسانه 20 ساله دو سال بود که با رضا 23 ساله ازدواج کرده بود. اما در این مدت به دلیل ضرب و شتم رضا، شنوائی او کاهش پیدا کرده بود. وقتی که رضا به صورتش سیلی میزده، دستش را جلوی صورتش گرفته بود؛ اما بر اثر شدت ضربهی دست رضا، یکی از انگشتان دستش شکسته بود. او به مادرش گفته بود که دستم لای در رفته است… افسانه همهی اینها را تعریف میکرد و در عین حال میگفت من رضا را دوست دارم!!!
3 ـ افرادی که مسؤولیت زندگی خود را بر عهده نمیگیرند.
این افراد معمولاً دیگران را به خاطر مشکلات و مسایل زندگی خود مسؤول میدانند و آنها را سرزنش میکنند. آنها مسؤولیت سهمی که خود در ایجاد آن مشکلات داشتهاند را بر عهده نمیگیرند. وقتی با چنین افرادی روبرو شویم، معمولاً داستانهای فراوانی از ظلم دیگران و مظلومیت آنها میشنویم. اما باید مراقب بود نفر بعدی خود ما خواهیم بود.
برخی از ویژگیهای افرادی که مسؤولیت زندگی خود را بر عهده نمیگیرند عبارتند از:
این افراد به ندرت مستقیماً و با صراحت عصبانیت و خشم خود را بیان میکنند. در عوض مدام گله و شکایت میکنند و قیافهی ناراحت به خود میگیرند.
هنگامی که به او راهحلی برای مشکلاتش ارایه میشود، همواره دلیلی پیدا میکند که چرا این راه حل یا این پیشنهاد مفید نیست. گویا همهی راه حلها برای آنها مفید نیست.
هیچگاه صریح و مستقیم ناراحتی خود را بیان نمیکنند و فرد مقابل را مجبور به حدس زدن میکنند، گویا باید با زور از آنها اطلاعات را بیرون کشید.
وقتی به آنها عشق میورزیم، احساس میکنیم که تلاش ما بیثمر است. آنها نمیتوانند به سادگی پذیرای عشق باشند.
همیشه چیزی هست که او را ناراحت کند. همیشه بد عنق است.
دلش به حال خودش میسوزد و اغلب به خاطر خودش تأسف میخورد و آن را بیان میکند.
به جای اینکه تصمیم بگیرد و اقدام کند بیشتر وقتش را به گله و شکایت از روزگار و حوادث میپردازد.
هنوز دیگران را (والدین، دوستان، اقوام) به خاطر گذشتهی خود سرزنش میکند و آنها را مسؤول زندگی خود میداند.
بسیار دیده میشود که احساس میکنند در دام افتادهاند بدون اینکه هیچ راه گریزی داشته باشند.
به موفقیت و خوشبختی دیگران حسادت میکنند و خود را با آنها مقایسه میکنند.
این افراد چند ویژگی اصلی دارند که عبارتند از:
الف ـ هرگز مسؤولیت شرایط و اتفاقات زندگی خود را بر عهده نمیگیرند.
آنها به حال خود تأسف میخوردند، گله و شکایت میکنند و هر کار دیگری انجام میدهند، بدون اینکه اقدامی در جهت بهبود اوضاع صورت دهند. کافی است به آنها پیشنهاد دهید که چگونه میتوانند احساس بهتری داشته باشند، برای مطالعه بقیه مقاله اینجارا کلیک کنید.