طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط ساناتک
به فوّاره ی باغچه سرای
TO THE FOUNTAIN OF BAKHCHISARAI
Two roses do I bring to thee,
O fount of love that ‘fore me dances.
Thy tears poetic comfort me,
Thy tender voice my soul entrances.
Thou greetest me as I draw near,
My face with silvered dew-drops spraying.
Pour, pour, O fount, and, ceaseless playing,
Speak, speak thy story in my ear.
O fount of love, O fount of sadness,
From thy stone lips long tales I heard
Of far-off parts, of woe and gladness,
But of Maria, ne’er a word…
Is even here her name forgotten?
Is she, the harem’s pallid sun,
Of dim and hazy dreams begotten
And of the stuff of visions spun?
Like poor Zarema, is she only
An image drawn by phantasy,
The heart’s ideal, vague and lonely,
A phantom that must cease to be?...
Alexander Pushkin
1824
به فوّاره ی باغچه سرای*
دو گل سرخ ارمغانت کردم
آی فوّاره ی عشق
که بنشسته ای به رقص در برابر من.
اشک های شعرگون تو دلداری ام دهند
نوای نوازشگرت
ربوده روح مرا.
مراخوشامد گویی
چون فراتر آیم
با فوران قطره ی ژاله های نقره فام بر رخسارم.
بر ریز
برریز
فوّاره و پیوسته به بازی شو
برگو
برگو
فسانه ی خود را به گوش من.
آه فوّاره ی عشق
آه فوّاره ی غم
بشنودم از لبان سنگی تو قصّه های بی پایان
از خطّه های دور
وز شادمانی و محنت،
لیک حاشا ز کلامی از ماریا...
این جا
حتی نام وی از یاد رفته است؟
مگر او
خورشید پریده رنگ شبستان
زاده ی روًیاهای ظلمانی و مه آلودست
وز مایه ای تنیده ز پندارها؟
چونان زارمای** تیره بخت
مگر او تنها
نقشی درافکنده ز وهمیست،
سودای دل
بنهفته و غریب،
انگاره ای که بایسته ی باز ایستادن ز بودن است؟...
الکساتدر پوشکین
1824
ترجمه ی غلامحسین معتمدی
*این شعر را پوشکین پس از دیدار از فوّاره ی اشک ها در قصر خان در باغچه سرای در 1820 سرود.
** Zarema