گزارش آواز امشب

پنجشنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۱

دو هفنه نامه ی ادبی شوکران شماره 38،سال نهم شهریور و مهر 1389

شعرهای"آواز امشب " سروده ی غلامحسین معتمدی پیش از هرچیز شعرهای احمد شاملو را به ذهن می آورد. مهم ترین دلیل این تداعی ، زبان آرکائیک و کهنه نمای شعرهای این مجموعه است که آنها را زیر سایه ی گسترده ی زبان شاملو قرار می دهد ، کسی که بلندترین بناهای شعری را در زبان آرکائیک بنا و به نام خود کرده است .
موضوع شباهت شعرهای "آواز امشب " به شعرهای شاملو وقتی قوت می گیرد که با حضور عین به عین سطر با تعبیری از شاملو درشعر معتمدی مواجه می شویم :
"بادبادک ماه /اسیر سر انگشتان توست / دخترک رازهای دیرینه ! /  رهایش کن / رهایش کن / تا بگریزد از این جهان سرگردان " ( شعر گریز ) که تکرار دوباره ی " رهایش کن " درآن ، یادآور سطرهایی از شعر "تعویذ " شاملو است : "به چرک می نشیند خنده / به نوار زخم بندی اش ارببندی / رهایش کن / رهایش کن اگر چند / قیلوله ی دیو / آشفته می شود "
البته احتمالاً شاعر هنگام سرودن شعر متوجه این شباهت نشده ، ولی شکی دراین نیست که زبان ، لحن ، جمله بندی و نوع استفاده از کلمه درخیلی از شعرها یادآور الف . بامداد است .
اما مهمترین سوالی که درباره ی زبان شعرهای "آواز امشب " به ذهن می رسد ، به ضرورت انتخاب چنین زبانی مربوط می شود ، آن هم بعد از خیل شعرهایی که درچند دهه ی گذشته با استفاده از این زبان سروده و منتشر شده است . سوال این است که آیا چنین زبانی برای مخاطب امروز جذابیت و کشش خواهد داشت و او را ترغیب به خواندن شعر می کند ؟
مرور جریان شعر یک دهه ی گذشته نشان از آن دارد که زبان شعر به سمت سادگی و به روز شدن میل کرده و حتی شاعران توانایی مثل شمس لنگرودی که شعرهای در زبان آرکائیک درکارنامه ی داشتند ، با تغییری غیر قابل انکار به انتخاب زبانی امروزی و روان را برای انتقال حس و انیشه شان دست زدند.
به نظر نمی رسد انتخاب زبان آرکائیک درسروده های " آواز امشب " دلیل منطقی ای داشته باشد و پیچیده و غریب شدن ظاهر زبان شعرهای معتمدی ، تنها به ایجاد فاصله بین او و مخاطب انجامیده است . اصرار شاعر بر کهنه ساختن ظاهر زبان چنان زیاد است که گاهی مفاهیم ساده و پیش پا افتاده را درلفافه ی زبان آرکائیک عرضه می سازد که به نوعی عدم تناسب بین ظرف و مظروف منجر می انجامد یا حتی موجب اخلال درمعنی و نقض غرض می شود ، شاید ذکر چند نمونه در اثبات این مدعا مفید باشد :
-  " و چون برآسوده به ساحل رسیدیم / و برفراخنای کشتی برآمدیم ... "  ( شعر خدا و ناخدا )
-  " تا بایاد آورم / گرمی دقیقه های مهربان دوست داشتن را " ( شعر نجوا )
-  " حسرت شعری نانوشته / سکوتی فریاد ناک را / به تماشا می نشیند " ( شعر دریای ناسروده )
همچنین است حضور کلمه های غریب مثل "درنگری " ، "شادکامانه " ، "برگسسته " و...... درشعرها .
اتفاقاً آنجا که شاعر زبانی ساده تر را انتخاب می کند ، از شکل اغراق گونه ی آرکائیک پرهیز می کند و از شکل تصنعی بیان فاصله می گیرد ، موفق بهخلق شعری صمیمی و امروزین می شود :
 " از فراسوی جهان /آوازی ژرف / به گوش می رسد / بر لبان تو اما / مرگامرگی خاموش / فروخفته است / و فریادهای خاکستر / درسرنای سکوت / آواره می شوند "  ( شعر حصار )
بیان متفاوت ، پوشیده و بهره مند از ابهام و پیچیدگی شاعرانه را در نمونه های دیگری از شعرهای "آواز امشب"  نیز می توان مشاهده کرد. این تصویر زیبا از شعر" وداع نامتنظر"  از آن جمله است :
"آئینه های تهی از تصویر / بارور می شوند .... "

و نیز این سطرهای شعر لحظه  :
"بزودی / لحظه ای / که از آن می ترسی / فرا می رسد / تا کابوس حیات را / دروحشت بیهودگی / بازشناسی "
اگرچه دربعضی شعرها نیز سطرهایی یافت می شود که به شعر صراحت بخشیده و به شاعرانگی آن خدشه وارد کرده اند :
" جهان به تمامی یکی غزل است / سروده ی انسان / با مطلع نابهنگام میلاد / که پیوست / مرگ را / قافیه  می کند . "
این سطرها شروعی گیرا و خواندنی برای شعر غزل اند ، اما سطری که در ادامه ی این سطرها می آید ، لذت کشف را از مخاطب می گیرد و درجهت توضیح تشبیه شاعر بر می آید : " به لحظه های انتهایی هر بیت زندگی ".
"آواز امشب " 66 شعر دارد و توسط نشر مرکز در 160 صفحه چاپ شده است . بعضی از شعرهای این کتاب پیش از این در مجلاتی مثل دنیای سخن و آدینه منتشر شده اند که در پانوشت صفحه به این موضوع اشاره شده است .

و به عنوان نکته ی پایانی ، اضافه کنم که یکی از نقاظ قوت شعرهای این کتاب ، کوتاهی شان است و این که در حوصله ی مخاطب امروز می گنجند و دریک نگاه و فرصت کوتاه خوانده می شوند . درپایان بخشی از یکی  از  این شعرها را که در پشت جلد کتاب نیز آمده ، نقل می کنم :

"نخواسته ام از زندگی
کلمه ای  بیاموزم
که نتوانم آن را
                با کسی
                       درمیان نهم .
نخواسته ام از عشق
ترانه ای بیاموزم
که نتوانم آن را
               برای تو
                     بسرایم .