طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط ساناتک
خشونت شرق...
عشق، عشق می آورد...
1-تعریف خشونت از نظر شما چیست؟ رفتار چه موًلفه هایی باید داشته باشد که آن را مصداق خشونت بدانیم؟
خشونت یک پدیده ی پیچیده چند وجهی و چند عاملی است یعنی از لحاظ سبب شناسی عوامل متعددی در بروز آن دخالت دارند.در تعریف خشونت می توان به یک دیدگاه تقلیل گرایانه اکتفا کرد. مثلاً در عرصه ی روانشناسی آن را به مطالعه ی رفتار فردی تقلیل داد و گفت خشونت شدیدترین شکل پرخاشگری است و رفتار خشن برابر است با تحمیل عمدی زور یا قدرت بدنی به دیگران که طیف گسترده ای از پی آمدها مانند تهدید و ارعاب تا نقص عضو ، جراحت ، آسیب بدنی و روحی و حتی مرگ را به دنبال دارد. و این تعریفی نزدیک به تعریف سازمان بهداشت جهانی است. با همین رویکرد تقلیل گرایانه از دیدگاه جرم شناسی می توان گفت خشونت نوعی پاسخ اعتراض آمیز فرد نسبت به فشارهای درونی وبیرونی تحمیل شده بر اوست که به قانون شکنی می انجامد و اصلاً یکی از مهم ترین کارکردهای قانون و علم حقوق تنظیم خشونت است و اجرای قانون یعنی تنظیم خشونت غیرنظامی در جامعه.
امّا در یک رویکرد جامع به خشونت باید تمام ابعاد و عوامل سبب شناختی آن را در نظر گرفت و از همین رو ارائه یک تعریف همه جانبه و فراگیر از خشونت دشوار می شود. باید توجه داشت که خشونت از همان ابتدای حیات بشر و در طول تاریخ به اشکال مختلف وجود داشته و امروزه هم جلوه های مدرن آن به چشم می خورد. در تبار شناسی شکنجه و تجاوز به جنگ می رسیم که خود در تداوم شکارهای اولیّه به وجود آمده است. همیشه در تبیین علّی خشونت بر دو وجه غریزی یا زیستی و اکتسابی آن تاًکید شده است. بسیاری از صاحبنظران پرخاشگری را امری ذاتی انسان دانسته اند که شواهد باستان شناختی نیز آن را تاًئید می کنند. جمله ی معروف هابز که" انسان گرگ انسان است " موًید این نظر است. امروزه هم از کشف ژن خشونت سخن می رود و رابطه ی میان رفتارهای ضداجتماعی و نقص های ژنتیک مورد بررسی قرارگرفته و مثلاً گفته می شود که نقص ژنی مربوط به آنزیم مونوآمین اکسیداز آ (MAOA) منجر به تخریب برخی از میانجی های عصب-شیمیایی مغزی مانند سروتونین می شود که در ایجاد آرامش و خونسردی انسان نقش دارد و تخریب بیش از حدّ این موّاد احتمال بروز واکنش های هیجانی و خشن ناگهانی در برابر محرک هایی مانند ترس و یا تهدید را بیشتر می کند. در مقابل تردیدی نیست که خشونت نیز مانند سایر رفتارها قابل یادگیری است و صبغه ی اکتسابی دارد. روسو کلاً اخلاق، فرهنگ و رفتار را امری اجتماعی ، فرهنگی و آموزشی و نه غریزی می داند که خشونت را هم در بر می گیرد. تاًثیر فرهنگ و یادگیری بر خشونت چنان بارز و مشهود است که هر گونه مواجهه با این پدیده بدون توجه به شالوده های فرهنگی و اجتماعی ناکارآمد خواهد بود و اصولاً در یک چهارچوب فرهنگی و با توجه به عوامل محیطی است که خشونت معنا می شود. بنابراین در کل می توان گفت که ممکن است نقص ژنتیک تفنگ را پر از گلوله کند ولی کشیدن ماشه بر اثر عوامل محیطی روی می دهد.
2-اساساً چند نوع خشونت در یک جامعه وجود دارد؟ آیا تنها کتک کاری ، اسیدپاشی و چاقوکشی شامل خشونت اجتماعی است یا خشونت های پنهان دیگری هم در سطح جامعه ، خانواده و مدرسه وجود دارد؟
رفتارهایی که ذکر کردید عریان ترین و آشکارترین اشکال خشونت هستند. امّا خشونت در اشکال پیدا و پنهان متنوعی در سطوح گوناگون حیات فردی،اجتماعی و فرهنگی به چشم می خورد.اگر من تنها فهرستی از انواع خشونت را ذکر کنم تا اندازه ای متوجه این گستردگی خواهید شد. خشونت جسمی، جنسی ، روانی ، عاطفی ،کلامی ، جنسیتی ،خانگی ،مذهبی،ایدئولوژیک،سیاسی ، ورزشی ، آگاهانه ،ناآگاهانه ،سوءرفتار با کودکان و سالمندان ، کودک آزاری،خشونت مسلحانه ،جنگ،قتل ،خشونت معطوف به خود، خشونت با حیوانات،انواع خشونت های گروهی و اقتصادی و .........
همانطور که می بینید خشونت در همه جا حضور دارد. مثلاً در اقتصاد سیاسی از رابطه ی میان فساد، خشونت و فقر سخن رانده می شود.در آفریقا خشونت در جلوه های گوناگون خود از جمله جنگ های محلی پایان ناپذیر در کنار فساد مالی عامل اصلی وجود فقر و نابسامانی های اقتصادی است. به عبارت دیگراغلب خشونت ها ریشه در عوامل اقتصادی مشخصی دارند که با اتخاذ سیاست های اقتصادی کارآمد می توان ریشه این خشونت هارا خشکاند و آن ها را محدود کرد. کره جنوبی و کنیا چهل سال قبل شرایط اقتصادی کم و بیش مشابهی داشتند ولی شهروندان این دو کشور امروزه گویی در سیّارات متفاوتی زندگی می کنند.
خشونت سیاسی نیز که با مفاهیم قدرت و امنیت گره می خورد و به شکل خشونت سازمان یافته متجلّی می شود نوع فراگیر دیگری از خشونت در جامعه است که توجه خاص را طلب می کند. در طول قرن ها حفاظت از عناصر اصلی حاکمیّت یعنی جمعیّت، قلمرو و مشروعیّـت از طریق خشونت سازمان یافته صورت گرفته است.هر چند امروزه تحت تاًثیر جهانی شدن ، امنیّت جهانی نسبت به امنیّت ملّی اولویّت بیشتری یافته است و انسان ها به موضوع امنیّت تبدیل شده اند و امنیّت فردی اهمیّت پیدا کرده است ، امّا می بینیم که در بحران های اخیر کشورهای عربی نگرش های سنتّی به قدرت و حاکمیّت کماکان منجر به استفاده از خشونت سازمان یافته ی گسترده برای سرکوب مردم می شود. به عبارت دیگرتوزیع قدرت چون منحصر به حاکمیّت وتنها ناشی از روابط است و بر مبنای توافق نیست نمی تواند خود را از محدوده ی خشونت رها سازد.ازین رو در برابر خشونت های سیاسی شاهد خشونت های مدنی هستیم که دامنه ی وسیعی از خشونت ها مانند شورش، طغیان ، ترور ،تظاهرات غیر مسالمت آمیز،جنگ های چریکی ،جنگ های داخلی و انقلاب را د ربر می گیرد.
3-آیا خشونت های پنهان از کودکی و در محیط های شخصی خانوادگی یا شغلی یا آموزشی افراد جامعه را طوری بار نمی آورد که در جامعه و در سنین بالا دست به خشونت عریان بزنند؟
می گویند عشق عشق می آورد. بر همین منوال می توان گفت خشونت خشونت می آورد.مارتین لوترکینگ می گفت:"خشونت غیراخلاقی است زیرا که از نفرت ونه از عشق ناشی می شود.خشونت جامعه را ویران و برادری را نا ممکن می سازد." او خود قربانی ترور یا خشونت کور ضاربی شد که تاًمل در پیشینه ی خانوادگی وی تا اندازه ای روشن کننده ی پاسخ پرسش شماست. همانطور که عشق در خانه آموخته می شود خشونت هم از عواملی است که فضای خانوادگی را مسموم و این مسمومیّت را به جامعه منتقل می کند.در حقیقت اگر ما بخواهیم جهانی صلح آمیز داشته باشیم مهم ترین گام دراین راه مبارزه با اعمال خشونت در خانواده است.منشاء خشونت چه غریزی و چه اکتسابی باشد اصلی ترین راه مقابله با آن جلوگیری از نهادینه شدن این پدیده در کودکان است.همین جا لازم است اشاره کنم همانطور که پرخاشگری وجه غریزی دارد بسیاری از ویژگی های مثبت انسانی مانند صلح جویی و میل به تعاون و همکاری با دیگران نه تنها در انسان بلکه در حیوانات نیزاز جایگاه غریزی برخوردار است.همان طور که یافته های باستان شناختی به وجود خشونت از ابتدای حیات بشر اشاره دارند ، شواهدی نیز دال بر وجود صلح جویی به عنوان یکی از ویژگی های اولّیه انسان ارائه می کنند. بنابراین ذهن و روح کودک بهترین کارگاهی است که در آن می توان با اعمال عشق و محبت و روش های تربیتی مناسب خشونت را محدود و مهار کرد. متاًسفانه خشونت خانگی یعنی پدیده ای که در کشور ما هم شیوع فراوانی یافته است علاوه بر این که منعکس کننده ی واقعیت های تلخ جامعه مانند فقر و بی توجهی است از بابت آینده و نقشی که خشونت در آن دارد نیز هشداردهنده است. کودک درسی را که در خانه و مدرسه یاد می گیرد در جامعه پس می دهد.
4- اخیراً آمار خشونت در جامعه بالا رفته است، از ترور و قتل و اسیدپاشی در ملاء عام در خیابان ها گرفته تا تجاوز و کودک آزاری. تحلیل شما از وضعیت خشونت در جامعه با توجه به وقایع اخیر چیست؟
اگر به فهرستی که در پاسخ به پرسش دوم ارائه کردم مراجعه کنیم می بینیم که متاًسفانه ما در جامعه ی خودمان با تمام جلوه های خشونت روبرو هستیم. باید توجه داشت که انواع خشونت مانند زنجیره ای مستحکم به هم پیوسته اند. یعنی وقتی از خشونت خانگی صحبت می کنیم در سبب شناسی آن مشکلات رابطه ای یا شخصیتی و غیره مطرح می شود. امّا وقتی از عوامل علّی خشونت به طور کلّی بحث می کنیم خود خشونت خانگی یکی از مهمترین این عوامل است. به عبارت دیگر خشونت وقتی به وجود آمد علت و انگیزه خود را فراموش می کند و به راه خود می رود و مانند قطاری است که وقتی راه افتاد دیگر کسی نمی تواند آن را کنترل کند. اهمیّت فاجعه در آن است که خشونت با بسیاری از عوامل به ظاهر نامربوط هم مربوط است. مثلاً عوامل محیطی مانند گرما و شلوغی نقش عامل علّی را در بروز خشونت بازی می کنند. مورسو قهرمان کتاب کامو وقتی به خاطر قتل در برابر دادگاه قرارمی گیرد گرما را علت انجام قتل ذکر می کند.همین سه شنبه قبل شورای شهر تهران نسبت به آثار مخرّب آلودگی صوتی و هوا در تشدید حالت ستیزه جویی و خشونت در سطح شهر هشدار دادند.
از سوی دیگر ما در جهانی زندگی می کنیم که خشونت با جلوه های سنّتی و مدرن خود هنوز در آن ترکتازی می کند. طبق آمار سازمان بهداشت جهانی سالانه بیشتر از 1600000 نفر در جهان جان خود را به خاطر خشونت از دست می دهند. تعداد به مراتب بیشتری با عوارض جسمانی، جنسی و روانی خشونت دست به گریبان هستند که میلیاردها دلار برای دولت ها هزینه های درمانی ، قانونی و تشکیلاتی دارد.مطمئناً این آمار ارقام کمتر از واقعی را منعکس می کنند.مثلاً در برخی از کشورهای آفریقایی خشونت سیاسی به صورت قحطی های ایجاد شده توسط دولت ها سازمان می یابد که در آمار ها ذکر نمی شود.تروریسم که مقابله با آن در دستور کار کشورهای پیشرفته قرار دارد نوعی از خشونت ایدئولوژیک زیرزمینی کور و کینه توزانه است که در پیوند با تکنولوژی و در جامه ی بنیادگرایی وجه مخرّب خود را به طور تصاعدی افزایش داده است. هفته ی پیش شاهد نمونه ی غربی آن در نروژ بودیم. مجنونی که خود را شوالیه صلیبی می خواند دست به شبیه سازی مقلوب با شوالیه های قرون وسطی می زند و عاری از روحیه ی سلحشوری و جوانمردی آنان و با کمک تکنولوژی و از طریق خشونت هدفمند ابعاد مخرّب و فاجعه بار کژکاری خود را در سطح ملّی و جهانی به نمایش می گذارد.
5-اگر بخواهیم کمی از لحاظ روان شناسی به تحلیل موضوع بپردازیم چه عواملی باعث می شود در یک جامعه خشونت رواج یابد. در واقع چه سازکارهای اجتماعی می تواند در ترویج خشونت نقش داشته باشد؟
در قلمرو روانشناسی یکی از قدیمی ترین نظریه ها در مورد خشونت نظریه ناکامی – پرخاشگری است. بر اساس این نظر هر عاملی که موجب ناکامی فرد در ارضاء امیال و نیازهای او شود پرخاشگری و در نتیجه خشونت را به دنبال خواهد داشت. ناکامی های فردی با صبغه ی احساسی، ذهنی ، ارتباطی و خانوادگی منجر به پرخاشگری و در پی آن خشونت می شوند. ترجمه این معنا در جامعه برابر است با فاصله بین هدف و وسیله در نظام اجتماعی . یعنی محرومیّت افراد از امکانات و منابع مورد نیاز برای یک زندگی حداقلی موجب گسترش و تعمیق خشونت در میان آن ها می شود. بنابراین خشونت دو جنبه ی بازتابی و ابزاری خواهد داشت. بازتابی از آن رو که ترس، شرم ، خشم و احساس تحقیر به صورت بازتاب های عاطفی در برابر شرایط ناکام کننده در قالب رفتارهای خشن ابراز می شوند و ابزاری از آن جهت که فرد خشونت را ابزاری برای رسیدن به اهداف خود تلّقی می کند. در عین حال فرد ناکام و محروم که هیچگاه سهمی از قدرت در هیچ یک از اشکال آن نداشته و توسط قدرت سرکوب شده است برای نخستین بار طعم اعمال قدرت را می چشد.رابطه ی ظریف میان خشونت و قدرت در این جا ماهیّت دوگانه ی خود را اشکار می کند. قدرتی که هموراره دریغ می شود وتنها در شکل سرکوب خود را نشان داده است حال عامل اعمال خشونت و تبدیل به تجربه ای مغتنم می شود تا در برابر احساس شرم ، تحقیر و ترس قدعلم کند.
ما در هر فرهنگی با مجموعه ای از شیوه های بیان روبرو هستیم . از همین رو از زبان هنر ، زبان علم، زبان کار ، زبان محبّـت و بالاخره زبان خشونت سخن می رانیم. تمام این شیوه های بیان یا زبان ها در خدمت ارتباط و درک متقابل است. توسّل به زبان خشونت نشاندهنده ی شکست بقیه ی زبان ها برای ارتباط است. شکست فقدان را تداعی می کند و فقدان نماد مرگ و نابودی است و به همین دلیل اتخاذ استراتژی عدم خشونت در هر جامعه ای برابر با گسترش فرهنگ زندگی در مقابل مرگ است.
6-معمولا گفته می شود خشونت اکتسابی است و افراد بر اساس تقلید و الگوبرداری از گروه های مرجع مثل رسانه ها،دستگاه قضایی،نهادهای رسمی و غیررسمی مانند خانواده،مدرسه،دانشگاه و... نحوه عکس العمل در مقابل رخدادها و مسائل را یاد می گیرند.به نظر شما در جامعه ما اعمال خشونت از سوی این نهادها چه قدر می توانند در بروز رفتارهای خشونت آمیز در جامعه نقش داشته باشند؟
در مورد خانواده ، مدرسه و ....سخن گفتیم. نهادهای قضایی و انتظامی که مجری قانون محسوب می شوند بحث خاص خود را می طلبند. همان طور که در ابتدای صحبت گفتم اصولاً اجرای قانون ابزار عمده ی تنظیم خشونت غیرنظامی در جامعه است. در عین حال دولت ها سعی می کنند از طریق نظام های قانونی مطلوب خود استفاده از خشونت را توسط مراجع رسمی مانند پلیس و ارتش تنظیم کنند. صرف نظر از موارد خاصی مانند شورش ها که به حکومت نظامی می انجامد میزان استفاده از ابزارها و روش های نظامی یا نظامی گری که با خشونت همراه باشد به نقش منفی مورد نظر شما خواهد انجامید. بد نیست بدانید تخمین زده شده است که در قرن بیستم حکومت های سرکوبگر حدود دویست و شصت میلیون نفر از مردم کشور خود را به شیوه های مختلف مانند قتل عام ، نسل کشی ، اعدام ،اعزام به اردوگاه های کار اجباری ، اعمال خشونت مستقیم توسط نیروهای نظامی و ایجاد قحطی های عمدی نابود کرده اند.
7- تماشای خشونت از چه مکانیسم هایی می تواند افراد را ترغیب به اعمال رفتارهای خشونت آمیز کند؟
ترویج خشونت بر اثر تماشای صحنه های خشن در تلویزیون و سینما بحثی قدیمی است که بیش از نیم قرن مورد بررسی قرارگرفته است. در دو دهه ی اخیر بازی های کامپیوتری هم به این مجموعه اضافه شده است. روی هم رفته می توان گفت که شواهد کافی برای ارتباط میان تماشای خشونت و رفتارهای خشن و ترغیب به انجام آن ها وجود دارد. خشونت پیدا و پنهان حتی به کارتون ها هم راه پیدا کرده است.متاًسفانه کودکان به تماشای خشونت با بسامد بسیار بالا عادت کرده اند و رفته رفته آن را بخشی طبیعی از زندگی روزمره تلقی می کنند. به هر حال سرمشق پذیری در این زمینه غیر قابل انکار است. این شواهد و یافته ها برای نقد و نفی انجام مجازات در ملاء عام نیز مصداق پیدا می کنند.
8- با توجه به همه جوانب آیا می توانیم قضاوت کنیم که جامعه ایران خشن شده است و یا خشونت در آن مشهود است و به حد هشدار رسیده است یا خیر؟
پاسخ به این پرسش قطعاً مثبت است و در مطالب قبلی به اندازه ی کافی در این باره توضیح دادم.
9- مسولان امنیتی کشور چند روز پیش برای توضیح ناامنی و خشونت در جامعه به مجلس رفتند؛اما نهایتا اعلام کردند رسانه ها بزرگنمایی می کنند و جامعه به این اندازه نا امن نیست. به نظر شما این طور موضع گیری ها در مقابل این همه خشونت و نا امنی چه نتیجه ای دارد و اساسا تحلیل شما از این طور پاسخگویی مسولان در مورد ترویج خشونت در جامعه چیست؟
میزان واقعی ناامنی در جامعه ارتباطی با انعکاس رسانه ای آن ندارد.خود مسئولان با دسترسی به آمارها و مقایسه با آمارهای بین المللی بهتر از هر کسی می توانند واقعیت را دریابند.مثلاً برآوردهای اخیر در باره ی میزان قتل در کشورها در یک سال از 55000 در برزیل تا 500 در کانادا و 200 در شیلی تنوّع پیدا می کند. میزان قتل های انجام گرفته در کشور در طی سال جایگاه و رتبه ی مارا از این بابت نشان می دهد.آمارهای دیگر هم به همین ترتیب قابل مقایسه هستند.
و امّا رسانه ها در برابر رویداد 2 وظیفه دارند یکی انعکاس آن به صورت خبر و دیگری تحلیل رویداد. در مورد تحلیل فکر نمی کنم کسی مخالفتی داشته باشد که تحلیل کارشناسانه ی رویدادها که تواًم با آسیب شناسی و ارائه طرق پیشگیری و رویارویی یا مدیریت و درمان مسائل باشد نقش بسیار مثبتی در مقابله با خشونت و بزه کاری و جرائم ایفا می کند. پس تنها انعکاس اخبار می ماند که اتفاقاً در مقایسه با بسیاری از کشورها از گستردگی کمتری برخوردار است. اگر هم انتقاد به شیوه ی انعکاس اخبار است که باید دقیقاً موارد مورد اعتراض خود را روشن کنند.
در عین حال بر اساس آن چه تا کنون گفتیم مسئولان قضایی و انتظامی در انتهای کار ایستاده اند و اگرچه باید در برابر چگونگی انجام وظائف و شیوه های برخورد خود پاسخگو باشند ولی ریشه و اصل ماجرا در جای دیگری می گذرد که مسئولان و برنامه ریزان کلان مدیریت کشور در حوزه های اقتصاد ، اشتغال ، صنعت ، کشاورزی و ... باید پاسخگوی اصلی باشند. در هر حال غلبه ی نگاه سیاسی در برخورد با خشونت اجتماعی منجر به مسخ و استحاله ی برنامه ریزی ها و اقدامات عملی خواهد شد.
10- اساسا به نظر شما به عنوان یک روانپزشک در چنین مواقعی مسولان رسمی متولی امنیت در جامعه باید چه عکس العملی نشان دهند؟
اصولاً در برابر مشکلات از هر نوعی که باشند اقدامات پیشگیرانه ی مبتنی بر پیش بینی های حرفه ای از همه کارسازتر است.در مورد خشونت اجتماعی به طور خاص همان طور که گفتم دامنه ی اصلی کار فراتر از حوزه ی مسئولیّت های متولیان رسمی امنیّت است و کارآمدی مدیریّت کلان جامعه در یک برخورد همه جانبه و ریشه ای را طلب می کند و به چالش می کشد.