طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط ساناتک
پروانههایی که در پیله میمیرند
| مینو میرزایی |
برخی صاحبنظران از نوجوانی با نام دوره بحرانی زندگی یادمیکنند، زیرا بر این باورند که افراد در این سنین بسیار آسیبپذیرند و هرچند که دوران نوجوانی، زمان شکوفایی، ورود به بزرگسالی و کسب هویت فردی و اجتماعی است، اما در عینحال، اغلب مشکلات زندگی نیز در همین دوران ریشه دارند. خودکشی نوجوانان که چندی است در نقاط مختلف کشورمان اتفاق میافتد، بهعنوان یک معضل اجتماعی قابلتامل، اهمیت توجه به این دوران و نقش والدین و مسئولان را بیش از پیش برجسته میسازد. این موضوع، دستمایه گفتوگویی با دکتر غلامحسین معتمدی، روانپزشک قرار گرفت تا بنابر اهمیت فوقالعادهای که دارد، بدان بپردازیم و با بررسی ابعاد مختلف خودکشی نوجوانان، پدیدهای را که با آن مواجهیم، بهتر بشناسیم.
پیبردن به اینکه چه اتفاقاتی دست به دست هم میدهند تا یک نوجوان با همه شور و هیجان این دوران، خودکشی را ترجیح دهد، نیازمند پژوهشهای متعدد در حوزههای مختلف است. جنابعالی بهعنوان یک روانپزشک درباره عوامل زمینهساز خودکشی نوجوانان چه نظری دارید؟
پیش از پرداختن به پاسخ لازم است چند نکته کلی و کلیدی را توضیح بدهم. بحث از خودکشی در قلمرو رشتهای به نام خودکشیشناسی قرار میگیرد و در آن تعابیر و اصطلاحات مشخصی وجود دارد که برای بحث حاضر، نیازمند رجوع به آنها هستیم. خودکشی عملی آگاهانه برای نابودکردن خود قلمداد میشود که مرگ را هدف یا وسیله قرار میدهد. باید میان خودکشی و اقدام به خودکشی تفاوت گذاشت، چون باوجود ارتباط نزدیکی که دارند، از لحاظ پویششناسی روانی متفاوتند. در اقدام به خودکشی همان تعریف خودکشی صادق است، با این تفاوت که منجر به مرگ نمیشود. افکار خودکشی به افکار فرد در باب نابودی خود یا به عبارت دیگر به تصور خودکشی در ذهن اشاره دارد. منظور از نیت خودکشی، میزان اشتیاق فرد برای خاتمهدادن به حیات خود است و بالاخره خطر خودکشی به احتمال وقوع خودکشی در فرد نظر دارد.
با این مقدمه در پاسخ شما باید بگویم نوجوان هم تابع عوامل کلی تعیینکننده خودکشی است، ولی با برخی مشخصات و ویژگیهای این دوره سنی. در تبیین خودکشی معمولا دو نظریه روانشناختی و اجتماعی همیشه در کنار یا در برابر هم قرار میگیرند. در حدود دو قرن پیش «اسکیرول» خودکشی را یکی از علایم اختلالات روانی بهحساب میآورد، درحالیکه یک قرن پس از او «دورکهایم» خودکشی را پدیدهای اجتماعی و نوعی اعلام موضع در رویارویی فرد با گروه و اجتماع میدانست و معتقد بود که خودکشی محصول عوامل گوناگون اجتماعی، روانی، تربیتی، خانوادگی و... است. همین امروز هم در بعضی متون روانپزشکی میخوانید که ٩٥درصد اقدامکنندگان به خودکشی، حداقل یک بیماری روانی دارند. درست آن است که خودکشی را پدیدهای چند عاملی بدانیم، بدون آنکه در مورد اهمیت هر یک از عوامل سببشناختی آن اغراق کنیم.
لازم است بگویم که خودکشی یا اقدام به خودکشی را نباید بیماری دانست، بلکه باید بهعنوان یک علامت شناخت، اما علامتی که بههرحال در یک زمینه مشخص، معنای خاص خود را دارد. بیتردید ارتباط نزدیکی میان خودکشی یا اقدام به آن با اختلالات روانی و مشکلات رفتاری وجود دارد. از دیرباز هم در نوشتههای «جالینوس حکیم» یا «گالن» به وجود افکار مرگ و خودکشی در مالیخولیا که تقریبا همین افسردگی امروزی است، اشاره شده است. خودکشی در طیف وسیعی از اختلالات روانی مثل افسردگی، اسکیزوفرنی، زوال عقل، اختلال شخصیت و... دیده میشود. همچنین ارتباط معناداری از لحاظ ژنتیک در میان معتادان به موادمخدر، الکل، داروها و افسردگی با خودکشی وجود دارد. مثلا آمار خودکشی در الکلیها ٥٠ برابر افراد عادی است. با این مقدمات در یک نوجوان نخست باید به وجود و شناسایی نوعی آسیبشناسی روانی یا رفتاری توجه داشت. از سوی دیگر تصور خودکشی بدون وجود اشکال در ارتباطهای فردی دور از ذهن است. در مورد یک نوجوان هم این امر صادق است و بهخصوص نقش اختلال در روابط خانوادگی را پررنگتر میکند. البته تأثیر زمینه اجتماعی را هم نمیتوان نادیده گرفت. اصولا مشارکت آحاد جامعه در ارزشها و هنجارهای اجتماع و پذیرش درونی آنها مانند سدی محافظتکننده در برابر خودکشی عملمیکند و برعکس بیگانگی یک نوجوان با این ارزشها و عدماحساس تعلق به گروههای اجتماعی، آسیبپذیری در برابر خودکشی را افزایش میدهد. افزون بر این، بحرانهای اجتماعی همانطور که آسیبهای اجتماعی را افزایش میدهند، صدمات روانی را هم بیشتر میکنند و در افزایش خودکشی هم موثرند. خودکشی امری بسیار جدی است و رابطه ژرفی با ناامیدی دارد. فقدان امید مانند زندگی در دوزخ است، بنابراین هر عاملی که به ناامیدی بینجامد، چه منشأ فردی و خانوادگی داشته باشد و چه ناشی از بستر اجتماعی باشد، میتواند به خودکشی منجر شود.
از نظر ویژگیهای شخصیتی کدام دسته از نوجوانان بیشتر در معرض اقدام به خودکشی قرار دارند؟
گفته میشود پرخاشگری وقتی معطوف به دنیای بیرون شود، رفتارهای خصمانه و آسیبزننده به دیگران را به دنبال خواهدداشت و هنگامی که معطوف به جهان درون شود، نتیجه، افسردگی و خودکشی خواهد بود. وجود پرخاشگری، رفتارهای تکانشی، خشم نهفته، بیثباتی هیجانی، مسئولیتناپذیری، درونگرایی، تاثیرپذیری و شخصیت نمایشی (در مورد اقدام به خودکشی) از ویژگیهای شخصیتی بارز زمینهساز خودکشی هستند. در کنار اینها میتوان به وجود اختلالات شخصیتی هم اشاره کرد.
گاهی گفته میشود خودکشی وقتی صورت میگیرد که رابطه فرد با محیط اطرافش قطع شود. آیا این امر در مورد نوجوانانی که اقدام به خودکشی میکنند، نیز صادق است؟ اگر پاسخ مثبت است، دلیل بریدهشدن رابطه یک نوجوان با محیط و افراد پیرامون چیست؟
همیشه قطع رابطه و انزوا میتواند از عوامل زمینهساز بروز خودکشی باشد. نهتنها قطع رابطه بلکه وجود مشکلات رابطهای هم در این مورد نقش دارد. بهخصوص در سنین بالاتر کاهش روابط و انزوای اجتماعی نمایه اصلی در ترسیم چهره کسی است که دست به خودکشی میزند. در نوجوانان اختلال در پیوندهای عاطفی در چارچوب خانواده، تعیینکننده است. در برخی موارد مشکل از ابتدای تولد یا سنین پایین آغاز میشود. مثلا بر اثر مرگ یکی از والدین یا جدایی و طلاق آنها شبکه روابط عاطفی، آسیبپذیر میشود. همیشه در فرزندان خانوادههای تکسرپرست، افکار انتحاری و تهدید به خودکشی بیشتر دیده میشود. مهاجرت هم به خاطر خدشهای که بر روابط فرد با محیط او وارد میکند، زمینهساز بروز خودکشی است. بدیهی است که آسیبپذیری نوجوانان در این موارد و بهویژه در صورت وجود مشکلات دیگر میتواند بیشتر باشد. ضمنا باید توجه داشت که بهطورکلی بهخاطر مشکلات شخصیتی، افرادی که دست به خودکشی میزنند، ازجمله نوجوانان، رابطه مطلوبی با دیگران ندارند و در نتیجه از حمایتهای انسانی لازم برخوردار نمیشوند. مجموعه این عوامل در کنار مسائل اجتماعی میتواند نوجوان را در پیله خود محصور کند، درحالیکه احساس ناامیدی و طردشدگی هم بر سپهر ذهنی و عاطفی او حاکم شده باشد. بدیهی است که در صورت وجود یک مشکل روانی یا رفتاری این فرآیند میتواند به خودکشی ختم شود.
سازوکارهای اجتماعی چه تاثیری در این معضل دارند؟
همانطور که اشاره کردم برخی از صاحبنظران که طبعا در زمره جامعهشناسان قرار میگیرند، در سببشناسی خودکشی عوامل جامعهشناختی را مؤثرتر و مهمتر میدانند. میزان آمیزش افراد با جامعه و چگونگی کنترل جامعه بر آنان در اینجا نقش بازی میکند. قبلا به میزان مشارکت افراد در ارزشها و هنجارهای جامعه و نقش حفاظتی آن اشاره کردم. جا دارد بگویم که تغییرات اجتماعی سریع و بیثباتی اجتماعی در کل از عوامل افزایش خودکشی هستند. بهترین نمونه تأثیر عوامل اجتماعی در انزوای اجتماعی، قابل شناسایی است که شرح آن رفت. در تقسیمبندی «دورکهایم» از انواع خودکشی، در خودکشی نابهنجارانه، بحرانهای مختلکننده نظم اجتماعی مثل بحرانهای صنعتی، مالی و سیاسی دخیلاند که موجب آشفتگی وابستگی فرد با جامعه میشوند. قابل تصور است که همه این عوامل در روحیه یک نوجوان بهخصوص در زمینه یک آسیبشناسی روانی، تاثیری مضاعف خواهند داشت.
آیا افزایش فاصله نسلها و کمشدن اشتراکات بین والدین و فرزندان به روند رو به رشد خودکشی نوجوانان ارتباطی دارد؟
فکر میکنم در مورد تعمیق فاصله عاطفی در خانوادهها مبالغه میشود، چراکه معلوم نیست این مقایسه با کدام خانواده در کدام بستر مکانی و زمانی صورت میگیرد. برعکس در خانوادههای امروزی بهویژه در طبقات متوسط نسبتا مرفه که اکثرا معطوف به فرزند هستند، حتی گاه شاهد قربانیشدن نیازهای والدین در برابر فرزندان هستیم. البته شکاف بین نسلها موضوع دیگری است که به خاطر پیوند نزدیکتر با عوامل محیطی و اجتماعی صحت دارد و حتی بازه زمانی آن هم کاهش یافته است و زیاد از مراجعان جوان میشنویم که مثلا با برادر یا خواهری که تنها چندسال از آنها کوچکتر است، شکاف نسلی را حس میکنند. به هرحال در مورد نوجوان همیشه اولویت با روابط خانوادگی و محیط خانه است و هر عاملی که به نوع رابطه و چگونگی آن صدمه بزند، میتواند تأثیر منفی بر رشد شخصیتی نوجوان و بروز آسیبشناسی روانی ازجمله خودکشی داشته باشد.
بهنظر شما در این وضع همزبانی و همراهی با نوجوانان چقدر میسر است؟ پایش و نظارت مسئولانه والدین تا چه حد امکانپذیر است؟
مسلما در اکثر موارد اگر به قول شما پایش و نظارت مسئولانه والدین وجود داشته باشد، کار به اینجا نمیکشد که نوجوان خودکشی کند. بررسی خانواده این نوجوانان نشاندهنده وجود خانوادههای ازهمگسیخته و گاه والدین بیمار، عوامل ژنتیک، طلاق و جدایی، فقدان والد یا والدین در کودکی، ناهنجاریهای شخصیتی و خلاصه کلکسیونی از مشکلات و اختلالات است. البته استثنا هم وجود دارد، ولی معمولا با تصویر رایج ذکرشده، بیشتر روبهرو هستیم. ضمنا متاسفانه مسئولیتناپذیری یکی از ویژگیهای برجسته نمایه شخصیتی ما ایرانیان است که در محیط خانواده هم وجود دارد و خود را نشان میدهد. اما به هرحال در هر زمینهای افزایش آگاهی و بهخصوص آموزش میتواند موثر باشد. بدون تردید وجود یک شبکه حمایتی همراه با همدلی و درک درست از مسائل این نوجوانان در کاهش بار روحی آنان و تصحیح مسیری که در پیش میگیرند، موثر خواهد بود.
بهنظر شما مددکاران اجتماعی یا مشاوران در پیشگیری از این فاجعه چه نقشی ایفا میکنند؟
پیشگیری و درمان خودکشی فقط به مددکاران اجتماعی و مشاوران محدود نمیشود، بلکه برنامهریزی در شبکه فراگیر بهداشتی و درمانی همراه با آموزش و استفاده از تیمهایی متشکل از روانپزشک، روانشناس، مددکار، پرستار و سایر دستاندرکاران خدمات درمانی را دربرمیگیرد. خودکشی مهمترین اورژانس روانپزشکی محسوب میشود و نخستین گام جهت پیشگیری از آن شناسایی افرادی است که احتمال خودکشی یا اقدام به آن را دارند و ارزیابی میزان خطر خودکشی در آنها. ارزیابی میزان خطر خودکشی براساس معیارهای مشخص و شناختهشده بسیار موثر است. روانپزشک باید اطلاعات حاصل از تاریخچه بالینی، شرححال نوجوان و وضع خانوادگی را با اطلاعات مربوط به معاینه وضع او کامل کند و با کمک شبکه حمایتی مناسب در خارج از محیط درمانی، مؤثرترین روش درمانی را به کار ببرد. شناسایی علت تمایل نوجوان به خودکشی و یافتن عواملی که کمک میکنند تا زندگی او باارزشتر شود و پیشنهاد راهحلهای دیگر به جای خودکشی از مهمترین اقدامات است. در صورت وجود بیماری روانی خاص، درمان آن بیماری اولویت نخست است. استفاده از رواندرمانی و گروهدرمانی نیز در جای خود سودمند خواهد بود. در برخی کشورها ازجمله ایران مراکز تلفنی (hot line) برای جلوگیری از خودکشی و ارایه کمکها و مشاورههای لازم ایجادشده که نقش مفیدی ایفا میکند.