کودکان فرمانبردار به دنبال حق خود نیستند!

یکشنبه ۰۲ آذر ۱۳۸۲
ما از ابتدا سعی می کنیم کودکانی را پرورش دهیم مطیع و فرمانبردار که نسبت به حق و ناحق کردن حقوق فردی اعتراض نکنند و هر پیشامدی را تحمل کنند.
این جریان در سیستم آموزشی ما دیده می شود. بنابراین بی اعتنایی سیاسی و اجمتماعی مقوله ای نیست که فقط خود را در پدیده هایی مثل انتخابات و مشارکت های سیاسی نشان دهد. مقدمه ای است که به نوع تربیت و فرهنگ خانوادگی و آموزشی ما بازمی گردد!
موضوع یادشده محور اصلی گفت و گوی ما با دکتر غلامحسین معتمدی روانپزشک است. دکتر معتمدی در ابتدا توضیح می دهد که بعضی از بیماری ها در نوع خاصی از افسردگی ها دیده می شود که براساس آن فرد نسبت به اتفاقات بی توجه و بی اعتنا است. مقوله بی اعتنایی مقوله ای است که در بعد روانشناسی اجتماعی باید تحقیق شود.

سیستم آموزشی کشور طوری است که افراد یاد نمی گیرند از حقوق فردی خود دفاع کنند. چرا این گونه است؟
در سال های اولیه مخصوصا در مدرسه سعی می کنیم کودکانمان را مطیع بار بیاوریم و به نوعی کلیشه ای تربیت کنیم. این کودکان یاد می گیرند حقوق خود را نادیده بگیرند و حس احقاق حق در آنها نادیده گرفته شده و سرکوب می شود.
سیستم آموزشی در این فرآیند بی تاثیر نیست! بدین ترتیب در این بچه ها هیچ گونه روحیه مشارکت وجود ندارد و این روند ادامه پیدا می کند تا به سطح وسیع تری می رسد و به هر حال بچه ها مشارکت در تصمیم گیری ها را آموزش نمی بینند. حتی مثلا برای خرید بستنی، مادر کودک برای او انتخاب می کند که چه نوع بستنی بخواهد! حق انتخاب در خانواده هم وجود ندارد. بنابراین کودکان ما هویت مستقل پیدا نمی کنند و صرفا شخصیت هایی وابسته و فرمان بر و تابع هستند و در سطح وسیع تر هرگاه با تضییع حقوق مواجه شوند عکس العمل نشان نمی دهند.

مواردی که بی اعتنایی اجتماعی و سیاسی رادر جوامع تشدید می کند چیست؟
در جوامعی که سرکوب آزادی وجود نداشته باشد و آدم ها در سرنوشت خود سهیم باشند و حق رای آنها محترم شناخته شود بی اعتنایی اجتماعی به وجود نمی آید. نکته مهم این است که هرچیزی یک دفعه اتفاق نمی افتد. تا ما دچار الگوی استبدادی شرقی هستیم، تا از لحاظ تاریخی تمرین دموکراسی نکرده ایم، طبیعی است که از این جنبه دچار بی تفاوتی اجتماعی باشیم.
نکته دیگری هم هست که عدم تجانس بین گروه های اجتماعی این بی تفاوتی را تشدید می کند ما در سطح کشور با فرهنگ های مختلفی روبه رو هستیم. در کشور ما تفاوت فرهنگی بسیار شدیدی وجود دارد. عدم تجانس بین ارزش ها، اختلاف زبان ها و غیره سبب می شود که بعضی گروه ها نسبت به مسائل کل کشور بی اعتنا شوند!

در چنین شرایطی روشنفکران بیشتر از بقیه دچار زیست حاشیه ای می شوند و کمتر علاقه به مشارکت دارند.

قبلا بحث بر سر این بود که روشنفکران در ارتباط اجتماعی با مردم فاصله دارند. اما الان روشنفکران و مردم تقریبا فاصله چندانی ندارند. هر دو گروه وقتی می بینند که خواسته هایشان تحقق پیدا نمی کند، مردم قهر و روشنفکران هم کناره گیری می کنند. در نتیجه همه مردم و روشنفکران متحد می شوند و ما با یک حرکت 25 میلیونی مواجه می شویم. اما وقتی مشارکت نتیجه نداد روشنفکران در فضای یاس و سردرگمی فرومی روند و در این حالت از لحاظ جامعه شناسی حالت خاصی از اجتماع پیدا می شود.

به هر حال این بی تفاوتی هزینه دارد. این طور نیست؟
وقتی این پدیده یعنی بی اعتنایی سیاسی گسترده شود دیگر این مسئله از حیطه تعقل خارج خواهد شد و مردم در این حالت بالا و پایین می شوند. تنوع می خواهند و واکنش های احساسی و سرخوردگی در آنها ایجاد می شود.
آنان احساس ناکامی می کنند و در این شرایط مشارکت آنها کم می شود.
البته این تنها مختص ایران نیست و در کشورهای دیگر هم ممکن است مطرح باشد اما نوعش متفاوت است. ممکن است در یک کشور توسعه یافته میزان رای و مشارکت مردم به طور ثابت 55 درصد باشد، اما در ایران ما یکهو با رای 25 میلیون نفری مواجه می شویم که ریشه این پدیده ظاهرا ممکن است متعارف به نظر نیاید، چون در یک کشور توسعه یافته همه چیز به ثبات رسیده است. امکاناتش هم باثبات است.
بنابراین نوع بی تفاوتی در جوامع مختلف متفاوت است. همان چیزی که «آبراهام مزلو» در سلسله مراتب هرمی خود مطرح می کند، دل درد آدم گرسنه با دل درد آدم سیر فرق می کند. در یک جامعه سرکوب سبب بی تفاوتی می شود، در جامعه ای دیگر ثبات در همه چیز شاید به ایجاد نوعی بی تفاوتی سیاسی و اجتماعی منجر شود. به هر حال این دو با هم فرق خواهند داشت.