تأثیرات روان شناختی زندانی شدن _ زندان پذیری کژکارانه

پنجشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۰

زندان یکی از نهادهای اجتماعی دیرینه است که پیشینه ای تاریخی و پرفراز و نشیب داشته است . درابتدا زندانی کردن با هدف عمدی ایجاد رنج جسمانی در زندانی همراه بود. امـّا امروزه فرایند زندانی کردن نوعی مجازات جسمانی محسوب نمی شود و شیوه ای است که تأثیر مثبت برذهن  و رفتار زندانی را دنبال می کند . در حقیقت نهاد زندان به طور همزمان در جستجوی تحقق سه هدف است : مجازات ، بازدارندگی و بازپروری . زندان سپاری فرایندی است که با تلفیق این سه وجه مجرمان را از شرایطی که به تداوم رفتار مجرمانه آنان می انجامد دور می کند و آن ها را در مؤسسه یا نهادی به نام زندان قرار    می دهد تا ارتکاب این قبیل اعمال را پرهزینه سازد و می کوشد با آموزش مهارت های شغلی و ازطریق بازسازی شخصیتی ، زندانی را تبدیل به شهروندی مطیع و سازنده کند که پس از آزادی بتواند با جامعه همخوانی و هماهنگی لازم را کسب کند .
امّا متأسفانه درعمل  و در واقعیت دراکثر کشورها این نظریات رنگ می بازند و تحقق اهداف فوق با شکست روبرو می شود . افزایش جرائم و در نتیجه مجرمان و ازدحام بیش از اندازه زندانیان در زندان ها مؤید این مطلب است تا جایی که در کشوری مانند آمریکا نیز زندان ها با بحران روبرو هستند . حتی نگاه اجتماعی سازنده و باز پرورنده به مقولۀ زندان و زندانی نیز دستخوش تحریف می شود و جامعه تنها "درد زندان" یا "زجر حبس "را بر زندانی تحمیل می کند و از توجه به خیر و سلامت او بازمی ماند و رفتار با زندانیان بیش از آن که نشان دهندۀ رویکردی اصلاح گرایانه باشد مبین عملکردی قهری و خشونت آمیز با آنان است . پس بیهوده نیست که آمارها نشان دهندۀ افزایش تأثیرات روان شناختی منفی ناشی از فرایند زندانی شدن است . به عبارت دیگر روند طولانی و جانکاه انطباق و سازگاری با محرومیت ها و ناکامی ها ی زندگی در زندان هزینه های خاص روان شناختی خود را داراست .
تأثیرات روان شناختی زندان از فردی به فرد دیگر متفاوت است و بسته به مرحلۀ زمانی دوران حبس نیز تنّوع می یابد . بررسی این تأثیرات نیازمند دقت نظراست .  از سویی نمی  توان گفت که رفتار مجرمانه همیشه برابر با کسالت روانی است و از سوی دیگر کسانی که از این تبعات منفی روحی رنج می برند لزوماً اختلال روان شناختی یا آسیب شناسی روانی مشخصی را نشان نمی دهند . به عبارت دیگر نمی توان گفت زندان آدم را خل می کند . امّا درعین حال زندانی اکثراً توسط هم بندانی محاصره شده است که تخمین زده می شود 20% آن ها  ازلحاظ ذهنی کمبود دارند و5% نیز مبتلا  به جنون هستند .
پس بهتر است که به جای تأکید بر اثرات روحی قابل شناسایی از جهت بالینی یا موارد شدید اختلال های روانی به تغییرات روان شناختی گسترده تر وظریف تری که به طور عادی و روتین در دورۀ انطباق با زندان روی می دهد توجه بیشتری مبذول داشت . اصطلاح نهاد پذیری  institutionalization) ) برای توصیف روندی به کار می رود که در طی آن رفتارهای زندانی در زندان شکل می گیرد و ذهنیت او دگرگون می شود . گاه این روند را زندان پذیری (prisonization ) می نامند که توصیف کوتاهی برای اثرات روان شناختی منفی زندان است که با درگیری با هنجارهای زندگی درزندان آغاز می شود و به درونی کردن آنها در افکار ، احساسات و اعمال زندانی می انجامد . انطباق و سازگاری با زندان تقریباً همیشه دشوار است و اکثر اً شیوه هایی از تفکّر و عمل را به بار می آورد که حتی اگر در زندان کارساز باشند در دوران پس از زندان و آزادی غیر کارکردی و گاه  کژکارانه محسوب می شوند .
به هرحال داستان زندگی زندانی هم مثل همۀ انسان ها آغازی دارد و فرجامی . دروهلۀ اوّل حضور در زندان با شوک ورود آغاز می شود که بی شباهت به شوک فرهنگی ( cultural shock  ) نیست . زندانی باید با شوک ورود به زندان مقابله کند و با زندگی درون زندان انطباق و سازگاری یابد . زندانی با فضای جدیدی مواجه می شود که با زندگی قبلی او شباهت ندارد . وقتی فرد وارد زندان می شود مجبور است که به قوانین خشن و انعطاف ناپذیر زندان تن در دهد و این درحالی است که قبلاً استرس دستگیری و محاکمه را پشت سر گذا شته و به واسطۀ  طرد و تقبیح از طرف جامعه دستخوش احساسات منفی شده و هویت انسانی او مخدوش گشته است . پس از ورود به زندان لباس زندانی خود نقش مهمی در امحاء هویت شخصی او دارد و تفرد و تمایز او را انکار می کند . به عبارت دیگر زندانی فرد به شمار نمی آید بلکه بخشی از یک جمع وسیع زندانیان یا خطاکاران محسوب می شود . جمعی که نمادی از جامعه است و البته بخش فرو کاستۀ آن . در حقیقت تجربه زندان با تمام ساختارهای نمادین عدالت که توسط قفل ها و زنجیرها ، سیم های خاردار ، دیوارهای سربه فلک  کشیده ، نظارت بی پایان و جداسازی زندانی و تحمیل انزوا و تنهایی بر او به نمایش گذاشته می شود سبک زندگی کمینه ای (minimalistic ) را نمایندگی می کند که درآن ویژگی های شخصیتی زندانی که توسط جامعه نامناسب یا خطرناک تشخیص داده شده ، مهار و کنترل و دراکثر موارد نادیده گرفته می شود . زندانی از جامعه ای اخراج شده که درآن اسباب تعیّن و تملّک بر اساس تعاریف گوناگون فرهنگی نشانۀ ارزش های شخصی هستند ، حال آن که در ندامتگاه ، زندگی بندیان  به سطحی حداقلی تقلیل می یابد که نوعی گذران کمینه ای و عاری از تمامی این ارزش هاست .
زندانی وارد صحنۀ نمایشی می شود که تم ها یا درون مایه های غالب آن عبارتنداز : سبعیت ، خشونت و استرس و درآن تنازع بقا در عریان ترین شکل خود به چشم می خورد . کلّ ساختار زندان براساس جدایی سازی بناشده است که تمام وجوه درونی و بیرونی زندگی زندانی را در بر می گیرد . جدایی از جامعه ، جدایی از خانواده و دوستان و جدایی از شخصیت و هویتی که نامطلوب شناخته شده است . تأکید بر جنبه های تنبیهی و لکه دار و بدنام کردن زندانی منجر به انزوای روان شناختی بیشتر او از دنیای بیرونی می شود. واین درحالی است که از سوی دیگر موضوع حفظ پیوندهای زندانی با دنیای بیرون و خانواده و دوستان و چگونگی حفظ این پیوندها نیز مثل خوره به جان او می افتد و موجب بروز حرمان و ناکامی می شود زیرا برای بسیاری از زندانیان فقدان تماس با همسر و فرزندان و سایر اعضاء خانواده و دوستان منشاء اصلی استرس است .
از سوی دیگر فرد محبوس با امر مهم گذراندن زمان و دقایق زندگی خود در شرایطی روبروست که عبور جانکاه ساعت ها و روزها پایان ناپذیر به نظر می رسد و نوعی زوال تدریجی را رقم می زند که همراه با محرومیت از انتخاب های شخصی که وجه مهمی از هویت انسان است به فقدان قدرت تصمیم گیری می انجامد که ممیزۀ دیگری از استقلال درونی انسان به شمار می آید . به این ترتیب همراه و همگام با جداسازی بیرونی ، جدا سازی در بعد  درونی خود تمام مؤلفه های شخصیت و هویت زندانی را جزء به جزء بی اثر و خنثی می کند .
به تدریج حالتی شناخته شده که "درد زندان " یا "زجر حبس " خوانده می شود و همراه انواع محدودیت ها و محرومیت های روان شناختی است بر زندانی مستولی می گردد . محرومیّت از آزادی ، محدودیّت تحّرک ، طرد اخلاقی و عدم برخورداری از منزلت اجتماعی از یک سو وترس از زندانبانان و هم بندیان و بی اعتمادی نسبت به آنان همراه نگرانی در باب سلامتی و ایمنی خود از سوی دیگر طیف وسیعی از واکنش های روان شناختی منفی مانند افسردگی شدید ، اضطراب بازدارنده ، خشم فروخورده ، ترس فلج کننده ، بی کسی و بی یاوری فزاینده و انزوای اجتماعی را بر می انگیزاند. فقدان خود مختاری نشان دهندۀ آن است که زندانی تحت کنترل دیگران قرار دارد و با او مانند یک کودک یا مهجور رفتار می شود . محرومیت جنسی زندانی را به سمت ارضاء همجنس گرایانۀ نیازهای جنسی خود سوق می دهد درحالی که با فقدان مهر و محبت همسر یا شریک زندگی خود روبروست . درعین حال ترس از ابتلاء به بیماری های مسری مانند هپاتیت ، ایدز و ......... همیشه زندانی را دنبال می کند و مجموعه عوامل فوق منجر به تخریب و زوال شخصیت انسانی او می شود .
دربرابر این تنش ها زندانیان به الگوهای انطباقی متفاوتی پناه می برند . گاه یک کناره گیری موقعیتی رخ می دهد که درآن زندانی تعامل با دیگران را به حداقل می رساند و گاه درپی آن و یا به طور مستقل  مشی  سازش ناپذیر و لجوجانه ای از طرف زندانی اتخاذ می شود که از همکاری با اولیاء زندان سرباز می زند و خصومت عمیق خود نسبت به نهاد زندان را نشان می دهد که در صورت ادامه و تشدید به انفرادی فرستاده می شود . این حالت در زندانیان جوان ( زیر 25 سال ) بیشتر به چشم می خورد که در برابر ساختار و قواعد زندان د ست به مقاومت می زنند و در نتیجه بیشتر در معرض تعدی و  ایذاء  قرار می گیرند و تأثیرات منفی روان شناختی فزون تری را نیز تجربه خواهند کرد . گاه برعکس موارد فوق زندانی انطباق بیش از حد نشان می دهد و زندان پذیری او به حداکثر می رسد به گونه ای که علاقۀ به دنیای خارج را از دست می دهد و زندان را همچون خانۀ خود می انگارد و حتی احساس می کند که زندگی درزندان بهتر از بیرون آن است و اصلاً هویت خود را به عنوان عضوی از نهاد یا موسسۀ زندان تعریف می کند . این فرایند مستعمره سازی (colonization ) خوانده می شود که تأویلی است بر وضع کشورهای مستعمره تحت سلطۀ ابر قدرت های اروپایی در قرون آخر هزارۀ دوم میلادی .
همین جا لازم است به حبس انفرادی اشاره شود . این نوع حبس از گذشته های دور رواج داشته و نیّت آن بوده است که محکوم درخلوت وجدان خویش را بازکشف کند و دچار تحوّل معنوی شود . گاه حتی زندانیان را مجبور به استفاده از ماسک هایی می کردند که زندانی را از تماشای جهان بیرون و هرنوع ارتباط با آن محروم می کرد . متأسفانه سال ها طول کشید تا همگان فهمیدند که هیچ شکنجه ای بدتر از حبس انفرادی نیست زیرا به نشانه های وخیم روان شناختی ناشی از محرومیّت حسّی و علائمی مانند هذیان ، توهم ، افسردگی ، اختلال اضطرابی ، ترس از مکان های بسته و مجموعه ای که "روان نژندی زندان " نامیده می شود و در مواردی جنون و دیوانگی منجر می گردد .  
 ناگفته نماند که ناملایمات فیزیکی و جسمانی موجود در زندان نیز به نوبۀ خود دارای تآثیرات منفی روانی است . بروز و  شیوع انواع بیماری های جسمی مسری و غیر مسری ، سطوح پائین بهداشت جسمانی ، تغذیۀ نامناسب ، عدم برخورداری از امکانات ورزشی و تفریحی و مراقبت های ناکافی درمانی و پزشکی مجموعه عواملی هستند که وضعیت کلّی زندانی و درنتیجه بهداشت و سلامت روانی او را به مخاطره می اندازند. هنگامی که آزار ، تعدی فیزیکی و شکنجه نیز به این مجموعه اضافه شود به سرانجام وخیمی ختم خواهد شد. آزار جسمانی در زندان شامل ضرب و شتم ، قتل ، تجاوز همجنس گرایانه و شکنجه است که از سوی هم بندان یا زندانبانان اعمال می شود . تعّدی جسمانی به دلایل مختلفی روی می دهد مانند : عدم نظارت کافی نگهبانان ، دسترسی سهل به سلاح های کشنده و سکنی دادن زندانیان خشن و پرخاشگر در مجاورت قربانیان نسبتاً بی دفاع .
تجاوز نمونه مشخصی از تمرین قدرت درزندان است و در میان هم بندان بیشتر درزندان مردان روی می دهد. تجاوز دربسیاری از موارد برای تخلیۀ جنسی صورت نمی گیرد بلکه سلاحی برای کنترل و علامت شکست ناپذیری و راهی برای نشان دادن تفوق مردانگی و شوق سبعانه به قدرت است و از طرف  متجاوز  یک عمل همجنس گرایانه تلقی نمی شود . اثرات روان شناختی تباه کنندۀ تجاوز عبارتند از : استرس زائد الوصف ، اضطراب شدید ، خشم غیر قابل کنترل ، افسردگی ، انکار ، کابوس شبانه ، بی خوابی ، انواع فوبی ها ، احساس گناه و شرم ، اعتیاد به مواد مخدر ، فعالیت های مجرمانه ، اعمال خود ویرانگرانه و تمایلات خودکشی . در همین جا باید به شیوع و وفور اعتیاد در زندان ها اشاره کرد که به تنهایی مبحث مبسوطی را در روان پزشکی و روان شناسی به خود اختصاص می دهد .
رابطۀ زندانی با هم بندها و سایر زندانیان شبکه ارتباطی خاص را تشکیل می دهد که درعین پیروی از مختصات  روابط بین فردی معمول درمیان افراد ، اشکال متفاوت و خاص زندان را نیز نشان می دهد . شکل گیری خرده فرهنگ ها یکی از این اشکال است . درشرایط تحمیلی زندان و درجایی که تنازع بقا حرف آخر را می زند زندانیان به روش های غریزی گروه پروری روی می آورند تادرجاتی از شأن انسانی خود را محفوظ دارند . خرده فرهنگ ها به صورت گروه های مختلف شکل می گیرند . سیاهپوست ها ، هم مذهب ها ، اقلیت های قومی و غیره . زندانی با پیوستن  به این گروه ها رسوم ، شعائر عامیانه ، اعتقادات جزمی مربوط به گروه و بخش هایی از فرهنگ کلی ندامتگاه را درونی می سازد و کسب هویت    می کند . نقش این خرده فرهنگ ها نوعی هنجارسازی برای مقابله با طرد اجتماعی است . درحالت عادی طرد اجتماعی درونی سازی شده و منجر به طرد خویشتن می شود. زندانی با پیوستن به گروه ها و تشکیل خرده فرهنگ ها به جای طرد خویشتن دست به مقابله به مثل می زند و طرد کنندۀ بیرونی را طرد        می کند .  معمولاً این خرده فرهنگ ها در تقابل مستقیم با قواعد اداری و انضباطی زندان قرار می گیرند و همسانی رفتاری  مورد نظر زندانبانان را بر نمی تابند . در زندان مردان شکل گیری این خرده فرهنگ ها منشاء اصلی تضاد و منازعه برای تفوق و برتری درمیان هم بندان و نیز در برابر نگهبانان است . درزندان های زنان کارکرد اصلی خرده فرهنگ ها تهیۀ حمایت های عاطفی لازم با ایفای نقشی مشابه نقش خانواده گسترده درجامعه است .
شلوغی یا ازدحام در زندان ها از عوامل دیگری است که زندانی را تحت فشار و در موقعیتی  تعارض آمیزقرار می دهد. در حالی که از یک سو ازخودبیگانگی، انزوای اجتماعی و فاصله گذاری روانشناختی از درون زندانی را متلاشی می کند افزایش زندانیان در فضای محدود ندامتگاه ها از سوی دیگر اورا مستاًصل و دستخوش انبوهی از احساسات منفی می سازد و امکان فعالیت های کاری ، ورزشی و تفریحی اورا با محدودیت مواجه می کند.
مجموعهً تنش ها ،استرس ها و فشارهای ذکرشده در بعضی موارد به خودکشی زندانی می اتجامد و پایان زندگی او را در زندان رقم می زند . در پشت این خودکشی ها رسوایی و بدنامی ایجاد شده برای زندانی و خانوادهً او  و احساس گناه ناشی از آن همراه کاهش اعتماد به نفس ، احساس بی یاوری و فقدان کنترل بر زندگی نهفته که حیات را غیرقابل تحمل می کند تا جایی که زندانی در هم می شکند و دست به خودکشی می زند .
باید توجه داشت که در تمام دوران زندان علاوه بر ناملایمات و مصائبی که زندانی در ندامتگاه با آن ها مواجه می شود در عین حال مسایل بی شمار خانوادگی ، رابطه ای و اقتصادی بر خانواده او تاًثیر می گذارد و بر مشکلات وی اضافه می شود و پی آمدهای ناگوار روحی او را دو چندان می سازد .دوری همسر و فرزندان از زندانی و تاًثیرات منفی آن بر ساختار خانواده در موارد بسیاری به طلاق و از هم گسیختن خانواده می انجامد .
و بالاخره هنگامی که پرده پایانی فرا می رسد و زندانی آزاد می شود با مسائل انطباقی پس از آزادی روبرو خواهد شد.  به عبارت دیگر انتقال از زندان به خانه و جامعه نیز به سادگی روی نمی دهد و در بسیاری از موارد زندانی ، زندان و مصائب ناشی از آن را با خود به خانه ارمغان می برد و مدت ها طول می کشد تا از تاًثیر تبعات منفی زندان خود را خلاص کند ، تازه اگر بتواند و خانه و خانواده ای بر جا مانده باشد .
                  یعقوب دلم ندیم احزان                        یوسف صفتم مقیم زندان
                                                                                                          ( خاقانی )