قلندر یادی از رسول پرویزی

سه شنبه ۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۷
قلندر یادی از رسول پرویزی

سال 1355. دانشجوی پزشکی بودم . پدرم با چند نفر از سناتورها دوره ی ناهار داشت . وقتی به منزل ما می آمدند معمولا

تا غروب طول می کشد. پس از مدت ها شنیدم  رسول پرویزی هم به این جمع پیوسته است. می دانستم که نویسنده است

و داستان کوتاه " قصه ی عینکم " را خوانده بودم . من  که دانشجویی خام  وسیاست زده بودم ندیده از او خوشم نمی آمد.

فکر می کردم نویسنده و روشنفکریست که دست از مبارزه کشیده و در ساحت قدرت خیمه زده است. رسول هم مانند برخی

دیگر از دوستانش سابقه ی توده ای بودن را در کارنامه داشت . میزان ارتباط او با حزب توده را نمی دانستم . ولی شنیده

سال 1355. دانشجوی پزشکی بودم . پدرم با چند نفر از سناتورها دوره ی ناهار داشت . وقتی به منزل ما می آمدند معمولا

تا غروب طول می کشد. پس از مدت ها شنیدم  رسول پرویزی هم به این جمع پیوسته است. می دانستم که نویسنده است

و داستان کوتاه " قصه ی عینکم " را خوانده بودم . من  که دانشجویی خام  وسیاست زده بودم ندیده از او خوشم نمی آمد.

فکر می کردم نویسنده و روشنفکریست که دست از مبارزه کشیده و در ساحت قدرت خیمه زده است. رسول هم مانند برخی

دیگر از دوستانش سابقه ی توده ای بودن را در کارنامه داشت .

 

ادامه