طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط ساناتک
قلندر یادی از رسول پرویزی

سال 1355. دانشجوی پزشکی بودم . پدرم با چند نفر از سناتورها دوره ی ناهار داشت . وقتی به منزل ما می آمدند معمولا
تا غروب طول می کشد. پس از مدت ها شنیدم رسول پرویزی هم به این جمع پیوسته است. می دانستم که نویسنده است
و داستان کوتاه " قصه ی عینکم " را خوانده بودم . من که دانشجویی خام وسیاست زده بودم ندیده از او خوشم نمی آمد.
فکر می کردم نویسنده و روشنفکریست که دست از مبارزه کشیده و در ساحت قدرت خیمه زده است. رسول هم مانند برخی
دیگر از دوستانش سابقه ی توده ای بودن را در کارنامه داشت . میزان ارتباط او با حزب توده را نمی دانستم . ولی شنیده
سال 1355. دانشجوی پزشکی بودم . پدرم با چند نفر از سناتورها دوره ی ناهار داشت . وقتی به منزل ما می آمدند معمولا
تا غروب طول می کشد. پس از مدت ها شنیدم رسول پرویزی هم به این جمع پیوسته است. می دانستم که نویسنده است
و داستان کوتاه " قصه ی عینکم " را خوانده بودم . من که دانشجویی خام وسیاست زده بودم ندیده از او خوشم نمی آمد.
فکر می کردم نویسنده و روشنفکریست که دست از مبارزه کشیده و در ساحت قدرت خیمه زده است. رسول هم مانند برخی
دیگر از دوستانش سابقه ی توده ای بودن را در کارنامه داشت .