از هر 20 مورد کودک ازاری تنها یک مورد آن فاش می شود.

سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۷۹
براساس آخرین آمار از جمعیت کشورمان، در ایران حدود 10 میلیون کودک زندگی می کنند که متعلق به حدود چهار میلیون خانواده است. درصدی از این جمعیت در بسیاری موارد مورد آزار، اذیت و خشونت قرار می گیرند. براساس تحقیقات انجام شده در مورد روابط میان خانواده ها، در برابر هریک مورد کودک آزاری فاش شده، حداقل 20 مورد برملا نشده وجود دارد که این وسعت فاجعه را تا حدود زیادی به صورت واقعیت عریان و گزنده عیان می کند.
در کنار علل اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی که می تواند نقش تامین کننده ای در بروز این قبیل خشونت ها داشته باشد، عوامل روحی و روانی و نابسامانی های عاطفی و احساسی، عامل بسیار مهمی در به کار بردن والدین از ابزار خشونت علیه فرزندانشان می باشد.
آزار و شکنجه هر روزه کودک هفت ساله ای که هفته گذشته توسط بستگان خود به بیمارستان فیروزگر تهران منتقل شده و بدن نحیفش، آثار شکنجه و سوختگی و جراحات ناشی از سوء رفتار پدر را نشان می دهد و اعترافات این پدر پس از بازداشت مبنی بر اعمال خشونت خانواده اش در زمان کودکی و گذشته نابسامان او و به طور کلی پدیده رایج کودک آزادی در کشور، بهانه ای شد تا این معضل اجتماعی را از دید کارشناسان مسایل روانی مورد بررسی قرار دهیم.
اگر مسایل و مشکلات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را که امروزه توجیه مناسبی نیز برای خشونت علیه کودکان به شمار می رود کنار بگذاریم، نابسامانی های روحی و روانپریشی های رفتاری در یکی از والدین و بهره مندی از گذشته ای تاریک، عدم وجود دوران کودکی شاد و سالم و پرتحرک از سوی پدران و مادران می تواند خشمی را در این افراد به وجود آورد که کودکان بی دفاع و بی پناه بسیاری را قربانی خواهد کرد.
دکتر فرید فدایی روانپزشک، به طور کلی آزار و شکنجه فرزندان را به سه دسته تقسیم می کند .
وی در این ارتباط می گوید: کودک آزاری جسمی یعنی تنبیه بدنی سخت و محروم کردن کودک از غذا و پوشاک، کودک آزاری جنسی یعنی سوء استفاده و تجاوزات جنسی توسط اطرافیان و گاهی پدرخوانده به دخترخوانده و غفلت و بی توجهی به نیازهای کودکان و آفرینش و خلاقیت فرزندان، سه نوع آزار علیه کودکان را تشکیل می دهد که آخرین مورد آن شایع ترین نوع کودک آزاری محسوب می شود. معمولا پدرها و مادرها به صورت ناخودآگاه همان رفتاری را با فرزندان خود انجام می دهند که در دوران کودکی، شاهد آن بوده اند. گاهی اوقات رفتارهای والدین جنبه آموزشی مستقیم هم دارد. برای نمونه، پدری که فرزندان خود را با خشونت مورد توجه قرار می دهد. معتقدند یک پدر خوب باید عرضه و جربوزه داشته باشد و بچه هایش از او حساب ببرند و به این ترتیب به طور مستقیم، خود را نمونه پرخاشگری برای فرزند قرار می دهد. اما در اکثر مواقع، کودکانی که مورد آزار پدر و مادر خود قرار می گیرند، به صورت ناخودآگاه و به وسیله مکانیزم دفاعی همانندسازی خود را با فردمهاجم همانند کرده و با فرزندان خود در دوران کودکی آنها به پرخاشگری می پردازند و به این ترتیب، احساس ناتوانی خود را در دوران کودکی خویش به صورت تنبیه و آزار کودک تعدیل می کنند. آن دسته از والدین به این وسیله قدرت نمایی کرده و سعی در جبران ناتوانی های خود دارند.
دکتر فدایی ادامه می دهد: این وضعیت تحت عنوان همانندسازی با مهاجم در بین اقوام و ملل مغلوب هم دیده می شود مانند ژاپنی ها که پس از شکست از آمریکا در جنگ جهانی دوم به صورت ناخودآگاه سعی کردند از نظر رفتار و ظاهر خود را به آمریکایی ها شبیه کنند.
این روانشناس برای ترمیم کودک آزار شده مراحلی را ذکر کرده و می گوید: برای مقابله با این مشکل، باید ابتدا خانواده درمانی کرد. یعنی ضمن این که کودک را در ابتدا مدتی از محیط نامناسب زندگی دور می کنیم باید پدر و مادر او را نیز تحت روان درمانی قرار داده تا مشکلات شخصیتی آنان حل شود. سپس جلسات مشترک با حضور والدین و کودک تشکیل داد تا اعضای خانواده و یا اعضای بیمار، با یکدیگر به اصطلاح آشتی کنند.
دکتر فدایی عامل اصلی رواج پدیده کودک آزاری در جامعه را روش غلط تربیتی در کشور ما می داند و می گوید: در این روش تنبیه و خشونت به تشویق و نشان دادن نمونه های مثبت ترجیح داده شده و متاسفانه این ضرب المثل غلط درمیان عامه مردم و خانواده ها رواج دارد که «تا نباشد چوب تر، فرمان نبرد گاو و خر». توجه به شان انسانی کودک و نیازهای روحی و عاطفی او و عدم وجود تفکر مالکیت والدین بر فرزندان می تواند این مشکل را تعدیل کند.
دکتر غلامحسین معتمدی روانپزشک در مورد پدیده کودک آزاری این چنین توضیح می دهد:وجود مشکلات اقتصادی و اجتماعی به تنهایی نمی تواند توضیح مناسب و توجیه منطقی ای برای سوء استفاده از کودکان و خشونت علیه آنان باشد و این امر با یک آسیب شناسی روانی عمیق آمیخته است. این آسیب ها گاه در یک والد و گاهی در هر دو دیده می شود و به چند عامل بستگی دارد: 1 – وجود بیماریهای وخیم روانی در والدین مانند اسکیزوفرنی و بیماریهای پارانوئیدی (سوء ظن و بدبینی) 2 – پدیده الکلیسم و اعتیاد به مواد مخدر 3 – وضعیت نامناسب پدر و مادرانی که خود مورد تهاجم فیزیکی در کودکی قرار گرفته اند و یا در خانواده هایی رشد یافته اند که خشونت زبان رایج و الگوی متداول برقراری ارتباط در میان اعضای آنان است.
مسئله مهم دیگر در این پدیده وجود روحیات خاص فرزندانی است که مورد آزار قرار می گیرند. در مواردی کودکانی که مشکلات عقب ماندگی ذهنی یا بیماری های ناتوان کننده دارند بیشتر در معرض آزار والدین هستند و در موارد دیگر کودکانی که فعال و اکتیو بوده و پدر و مادر خود را عاصی می کنند سوژه های مناسب تری برای خشونت علیه آنان هستند.
دکتر معتمدی یکی از عوامل افشا نشدن بسیاری از موارد کودک آزاری را وجود احساسات متضاد و دوگانه روحی در میان کودکان عنوان کرده و می گوید: همیشه به طور مداوم کودک مورد آزار و اذیت و شکنجه والدین قرار نمی گیرد و ابراز خشونت علیه او به صورت تکانه های عصبی و غیرقابل کنترل از سوی والدین انجام می شود. کودک از یک سو مورد محبت و مورد توجه والد قرار می گیرد و از سوی دیگر در مواقعی مورد تهاجم و آزار و شکنجه. او به دلیل عدم علاقه به از دست دادن پایگاه عاطفی خود در خانواده ترجیح می دهد سکوت کرده و دم نزند و این امر خشونت و آزار علیه او را تا مدت های طولانی ادامه داده و مسکوت باقی می گذارد.
از سوی دیگر وجود خشونت علیه کودکان در نواحی شلوغ و پرتردد شهری، مناطق پرجمعیت و فقیرنشین و مناطقی که درصد جرایم در آنها از سایر جاها بیشتر است نیز افزایش بیشتری دارد.
به هر حال پدیده کودک آزاری مقوله ای مهم و حایز اهمیت و توجه است که باید در مسیر ریشه یابی، مهار و ریشه کنی آن اقدام عاجل نمود.