تمامی حقوق این وبسایت محفوظ می باشد
طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط ساناتک
در ستایش جهان موزیکال موتزارت
چهارشنبه ۰۱ مهر ۱۳۸۸
در تمجید از ساختههای ولفگانگ آمادئوس موتزارت زیاد گفته شده است: از شیر بیشتر گاوها گرفته، تا هوش بالاتر کودکانی که موتزارت میشنوند. همچنین نشریهی نیوساینتیست، در شمارهی منتشرشده در تاریخ 25 می 2005 خود مقالهای چاپ کرده که در آن ده عامل را بهعنوان عوامل مهم تاثیرگذار بر کارکرد بهتر مغز آدمی لیست کرده است. بند سوم از این ده عامل، تحت عنوان “اثر موتزارت”، تاثیر عمیق، موثر و مفید شنیدن موسیقی کلاسیک غربی، بهخصوص آثار موتزارت را بر مغز تشریح میکند. این بند، اینگونه آغاز میشود:
یک دهه قبل، روانشناسی بهنام فرانس راشه و همکارانش در دانشگاه ویسکانسین، کشف کردند که شنیدن موسیقی موتزارت، توان استدلال ریاضی و تجسم سهبعدی آدمی را بهبود میبخشد. حین شنیدن آثار موتزارت، حتا موشهای آزمایشگاهی هم سریعتر و دقیقتر از قبل، هزارتوهای آزمایشگاهی را طی میکنند. همچنین سال گذشته راشه گزارش داد که دستکم در موشها، سونات پیانوی موتزارت باعث تحریک به فعالیت در سه ژنی میشود که بر سلولهای عصبی تبادل کنندهی سیگنال به مغز موثر هستند.
برای خواندن کامل اثر موتزارت اینجا و برای خواندن همهی مقاله (ده عامل) اینجا را کلیک کنید.
خواندن “اثر موتزارت” باعث شد تا دوباره سری بزنم به کتاب “موسیقی و ذهن“، نوشتهی “آنتونی استور” و ترجمهی “دکتر غلامحسین معتمدی“.
توضیحات:
نویسنده در این کتاب، طی نُه فصل، با استفاده از علوم گوناگونی همچون فیزیک، ریاضی، فلسفه، انسانشناسی، جانورشناسی، زبانشناسی، فیزیولوژی، عصبشناسی و … از جهات گوناگون، موسیقی کلاسیک غربی و تاثیر آن را بر آدمی مورد بررسی قرار میدهد. آنچه ذیلا میآید، انتخابی پازلوار و تعمدانه از مندرجات کتاب است که به بررسی نقش و تاثیر موسیقی بر جسم و روان انسان میپردازد؛ از برشمردن تغییرات فیزیولوژیکِ ناشی از برانگیختگی احساسی موسیقایی، تا تجربهی “احساس اقیانوسی”، یا نابترین تجلیات آرامش محض، سبکی تمام عیار و بیخودشدگی بیانتهای روحی در جهان موزیکال موتزارت.
بخوانید:
عموما مورد قبول است که موسیقی موجب افزایش برانگیختگی در کسانی میشود که به آن علاقه دارند و در نتیجه، با مقداری تمرکز به آن گوش میدهند. منظور از برانگیختگی، حالتی از هوشیاری، آگاهی، دلبستگی و تهییج افزایشیافته و به عبارت دیگر، حالتی از هستی کلا ارتقا یافته است. برانگیختگی در خواب در حداقل خود قرار دارد و هنگامیکه انسانها احساسات شدید مانند خشم، تحریک جنسی و یا اندوه عمیق را تجربه میکنند، به حداکثر میرسد. حالات شدید برانگیختگی معمولا رنجآور یا ناخوشایند هستند، اما درجات خفیفتر آن، به عنوان حالتهای تقویتکنندهی حیات، مشتاقانه مورد طلب قرار میگیرند. ما همه مقداری تهییج را در زندگی طلب میکنیم و اگر محیط فاقد محرک باشد، در خارج از آن به جستوجو بر میخیزیم… برانگیختگی به شکل تغییرات گوناگون فیزیولوژیک، که بسیاری از آنها قابل اندازهگیری هستند، تظاهر مییابد. نوار مغزی، تغییراتِ دامنه و تواتر امواج مغزیای را که ثبت میکند نشان میدهد. در طول برانگیختگی، مردمک چشم گشاد میشود، مقاومت الکتریکی پوست کاهش مییابد و سرعت تنفس ممکن است تند یا کند و یا نامنظم شود. فشار خون و ضربان قلب رو به صعود دارند. همچنین افزایش کشیدگی عضلانی به چشم میخورد که ممکن است همراه با بیقراری فیزیکی باشد. بهطور کلی تغییرات، همانهایی هستند که از حیوان آماده برای عمل، خواه جنگ، خواه گریز و یا جفتگیری انتظار میرود. اینها همان تغییراتی هستند که توسط پلیگراف یا دروغسنج ثبت میشوند که برانگیختگی را به شکل اضطراب نشان میدهد.
ثبت پتانسیل الکتریکی توسط دستگاهی دیگر یعنی الکترومیوگراف، افزایش فاحش فعالیت الکتریکی در عضلات پا را هنگام گوش دادن به موسیقی نشان میدهد (حتا هنگامی که به فرد گفته شده باشد که حرکت نکند). در سالن کنسرت، بیقراری جسمانی ناشی از برانگیختگی، اغلب به حد کافی قابل کنترل نیست. بعضی افراد احساس اجبار میکنند که پابکوبند یا با انگشتان خود ضرب بگیرند و در نتیجه موجب مزاحمت سایر شنوندگان میشوند. منحنیهایی از ثبت افزایش ضربان نبض هربرت فون کارایان (رهبر ارکستر فیلارمونیک برلین)، هنگام رهبری پیشدرآمد بتهوون لئونورا شمارهی 3 در دست است. جالب است که جریان نبض او، عمدهترین افزایش را در طول فرازهایی نشان میداد که بیشتر از همه او را از لحاظ احساسی برانگیخته بودند، نه در زمانی که زیادترین تقلای جسمی را به خرج میداد. ناگفته نماند که منحنیهای ثبتشدهی ضربان نبض او، هنگام خلبانی و فرود با هواپیمای جت، تموّجات بسیار کمتری را از زمان رهبری ارکستر نشان دادند. گفته میشود که موسیقی قلب وحشی را تسکین میبخشد؛ اما ممکن است که آنرا به شدت نیز تحریک کند… نکتهی با اهمیتی که در این زمینه باید بر آن واقف بود این است که وضعیت فیزیکی برانگیختگی، در همراهی با حالتهای گوناگون عاطفی، به استثنای مواردی معدود، بهنحو بارزی یکسان است. برانگیختگی جنسی با برانگیختگی تهاجمی در چهارده مورد از تغییرات فیزیولوژیک مشترک هستند. گروه کینسی (جامعه شناس امریکایی، پژوهشگر رفتار جنسی انسان) به این نتیجه رسیدند که فیزیولوژی خشم، تنها از چهار جهت با فیزیولوژی سکس تفاوت دارد. هرچند تمایزات فیزیولوژیک بیشتری میان حالت ترس و وضعیتهای خشم و برانگیختگی جنسی وجود دارد، معهذا ترس در نُه فقره از تغییرات فیزیولوژیک، از قبیل افزایش ضربان نبض، فشار خون و کشش عضلانی با آندو مشترک است.
درک این امر که ما ار برانگیخته شدن جنسی لذت میبریم آسان است؛ اما قبول آنکه دوست داریم ما را بترسانند به آن آسانی نیست و از آن دشوارتر آنکه بپذیریم که ممکن است ما از هیجان ناشی از خشمگین شدن استقبال کنیم. معهذا افراد زیادی از وحشت ایجاد شده توسط داستانهای ارواح و فیلمهای ترسناک لذت میبرند و برخی اذعان دارند که خشم موجه علیه یک دشمن، مشعوف کننده است. حقیقت امر آن است که انسانها بهگونهای خلق شدهاند که برانگیختگی را نیز مانند حالت متضاد آن، یعنی خواب، طلب میکنند. در حالیکه ممکن است از روی منطق و آگاهانه تصدیق کنیم که مایلیم روزنامهی صبحگاهی ما عاری از شرح فجایع باشد، اما تردیدی وجود ندارد که تراژدی، همانگونه که صاحبان مطبوعات جنجالی بهخوبی میدانند، تحریک کننده و برانگیزاننده است.
بنابراین یک علت گوشکردن مردم به موسیقی یا پرداختن به این هنر آن است که موسیقی، موجب نوعی برانگیختگی میشود که ممکن است گهگاه شدید باشد (از شادی وجدآور گرفته تا طغیان اشکها)؛ ولی بهندرت تحملناپذیر است…. البته این در مورد هرکسی صادق نیست، همانطور که انتظار میرود شخص غیرموزیکال، نسبت به فرد موزیکال از لحاظ فیزیولوژیک کمتر برانگیخته میشود. حتا در میان کسانی که موسیقی برایشان اهمیت زیادی دارد، بسته به خُلق و حالت احساسی آنان، واکنشها متفاوت است. نمیتوان انتظار داشت که انسانی افسرده با همان شدت و حدّت یک فرد سرخوش به موسیقی واکنش نشان دهد. هرچند که پیبردهشده که موسیقی در پوستهی سخت مالیخولیا نفوذ میکند و به فرد افسرده قدرت میبخشد تا توانایی دسترسی به احساساتی را که از آنها بیگانه شده است، بازیابد….
اما من فکر میکنم که تفکیک تجربهی برانگیختگی شدید از “حالت اقیانوسی” (که گهگاه به دنبال یک تجربهی احساسی شدید رخمیدهد) حائز اهمیت باشد. حالت اقیانوسی معمولا با حالات ذهنی وصف شده توسط عُرفا مقایسه میشود که در آنها فرد با دنیا و خویشتن خویش احساس وحدت و یگانگی میکند. این حالت همیشه تجربهای فردی است و احساس یکپارچگی و وحدتی که روی میدهد، به خدا و کائنات نسبت داده میشود، نه به پیوند با یک انسان دیگر. برانگیختگی زیاد و حالت اقیانوسی هردو گاهی به غلط وجدآور خوانده میشوند، اما تهییج و شوریدگی (برانگیختگی) با تجربهای احساسی که معمولا آرامبخش تلقی میشود (حالت اقیانوسی)، یکسان نیست. چنانکه قبلا ملاحظه شد، موسیقی میتواند موجب برانگیختگی شدید هیجانی و متعاقب آن احساس برآسودگی، خشنودی و مسرت شود، اما این پاسخ شایع به انگیزندگی احساسی اجرای موزیکال، با حالت ناشایع اقیانوسی بسیار فاصله دارد.
من کسی را میشناسم که احساس اقیانوسی را در ارتباط با دوئت معروف موتزارت در دونژوان، توصیف میکرد. هرچند او از پیش بهخوبی با این قطعه آشنا بود، اما به ناگاه این اثر در سرش دَوَران یافت، او را از خود ربود و تسخیر کرد و وجود او را برای بخشی از روز متحوّل ساخت. او آنچه را که احساس کرده بود بهصورت حالت آرامی از وجد و سرمستی وصف نمود که که در آن، در وحدت و یگانگی با جهان، بشریت و خویشتنِ خویش بهسر میبرد. پس از عمری گوش سپردن به موسیقی، این نخستین باری بود که میتوانست از موسیقی بهعنوان برانگیزاننده و آغازگر تجربهی اقیانوسی یادکند. او به وضوح میان این نوع تجربه و برانگیختگی جسمانی شدید و آتشناکی که گهگاه از شنیدن یک اجرای عالی موسیقی حاصل میشود، فرق میگذاشت.
یک دهه قبل، روانشناسی بهنام فرانس راشه و همکارانش در دانشگاه ویسکانسین، کشف کردند که شنیدن موسیقی موتزارت، توان استدلال ریاضی و تجسم سهبعدی آدمی را بهبود میبخشد. حین شنیدن آثار موتزارت، حتا موشهای آزمایشگاهی هم سریعتر و دقیقتر از قبل، هزارتوهای آزمایشگاهی را طی میکنند. همچنین سال گذشته راشه گزارش داد که دستکم در موشها، سونات پیانوی موتزارت باعث تحریک به فعالیت در سه ژنی میشود که بر سلولهای عصبی تبادل کنندهی سیگنال به مغز موثر هستند.
برای خواندن کامل اثر موتزارت اینجا و برای خواندن همهی مقاله (ده عامل) اینجا را کلیک کنید.
خواندن “اثر موتزارت” باعث شد تا دوباره سری بزنم به کتاب “موسیقی و ذهن“، نوشتهی “آنتونی استور” و ترجمهی “دکتر غلامحسین معتمدی“.
توضیحات:
نویسنده در این کتاب، طی نُه فصل، با استفاده از علوم گوناگونی همچون فیزیک، ریاضی، فلسفه، انسانشناسی، جانورشناسی، زبانشناسی، فیزیولوژی، عصبشناسی و … از جهات گوناگون، موسیقی کلاسیک غربی و تاثیر آن را بر آدمی مورد بررسی قرار میدهد. آنچه ذیلا میآید، انتخابی پازلوار و تعمدانه از مندرجات کتاب است که به بررسی نقش و تاثیر موسیقی بر جسم و روان انسان میپردازد؛ از برشمردن تغییرات فیزیولوژیکِ ناشی از برانگیختگی احساسی موسیقایی، تا تجربهی “احساس اقیانوسی”، یا نابترین تجلیات آرامش محض، سبکی تمام عیار و بیخودشدگی بیانتهای روحی در جهان موزیکال موتزارت.
بخوانید:
عموما مورد قبول است که موسیقی موجب افزایش برانگیختگی در کسانی میشود که به آن علاقه دارند و در نتیجه، با مقداری تمرکز به آن گوش میدهند. منظور از برانگیختگی، حالتی از هوشیاری، آگاهی، دلبستگی و تهییج افزایشیافته و به عبارت دیگر، حالتی از هستی کلا ارتقا یافته است. برانگیختگی در خواب در حداقل خود قرار دارد و هنگامیکه انسانها احساسات شدید مانند خشم، تحریک جنسی و یا اندوه عمیق را تجربه میکنند، به حداکثر میرسد. حالات شدید برانگیختگی معمولا رنجآور یا ناخوشایند هستند، اما درجات خفیفتر آن، به عنوان حالتهای تقویتکنندهی حیات، مشتاقانه مورد طلب قرار میگیرند. ما همه مقداری تهییج را در زندگی طلب میکنیم و اگر محیط فاقد محرک باشد، در خارج از آن به جستوجو بر میخیزیم… برانگیختگی به شکل تغییرات گوناگون فیزیولوژیک، که بسیاری از آنها قابل اندازهگیری هستند، تظاهر مییابد. نوار مغزی، تغییراتِ دامنه و تواتر امواج مغزیای را که ثبت میکند نشان میدهد. در طول برانگیختگی، مردمک چشم گشاد میشود، مقاومت الکتریکی پوست کاهش مییابد و سرعت تنفس ممکن است تند یا کند و یا نامنظم شود. فشار خون و ضربان قلب رو به صعود دارند. همچنین افزایش کشیدگی عضلانی به چشم میخورد که ممکن است همراه با بیقراری فیزیکی باشد. بهطور کلی تغییرات، همانهایی هستند که از حیوان آماده برای عمل، خواه جنگ، خواه گریز و یا جفتگیری انتظار میرود. اینها همان تغییراتی هستند که توسط پلیگراف یا دروغسنج ثبت میشوند که برانگیختگی را به شکل اضطراب نشان میدهد.
ثبت پتانسیل الکتریکی توسط دستگاهی دیگر یعنی الکترومیوگراف، افزایش فاحش فعالیت الکتریکی در عضلات پا را هنگام گوش دادن به موسیقی نشان میدهد (حتا هنگامی که به فرد گفته شده باشد که حرکت نکند). در سالن کنسرت، بیقراری جسمانی ناشی از برانگیختگی، اغلب به حد کافی قابل کنترل نیست. بعضی افراد احساس اجبار میکنند که پابکوبند یا با انگشتان خود ضرب بگیرند و در نتیجه موجب مزاحمت سایر شنوندگان میشوند. منحنیهایی از ثبت افزایش ضربان نبض هربرت فون کارایان (رهبر ارکستر فیلارمونیک برلین)، هنگام رهبری پیشدرآمد بتهوون لئونورا شمارهی 3 در دست است. جالب است که جریان نبض او، عمدهترین افزایش را در طول فرازهایی نشان میداد که بیشتر از همه او را از لحاظ احساسی برانگیخته بودند، نه در زمانی که زیادترین تقلای جسمی را به خرج میداد. ناگفته نماند که منحنیهای ثبتشدهی ضربان نبض او، هنگام خلبانی و فرود با هواپیمای جت، تموّجات بسیار کمتری را از زمان رهبری ارکستر نشان دادند. گفته میشود که موسیقی قلب وحشی را تسکین میبخشد؛ اما ممکن است که آنرا به شدت نیز تحریک کند… نکتهی با اهمیتی که در این زمینه باید بر آن واقف بود این است که وضعیت فیزیکی برانگیختگی، در همراهی با حالتهای گوناگون عاطفی، به استثنای مواردی معدود، بهنحو بارزی یکسان است. برانگیختگی جنسی با برانگیختگی تهاجمی در چهارده مورد از تغییرات فیزیولوژیک مشترک هستند. گروه کینسی (جامعه شناس امریکایی، پژوهشگر رفتار جنسی انسان) به این نتیجه رسیدند که فیزیولوژی خشم، تنها از چهار جهت با فیزیولوژی سکس تفاوت دارد. هرچند تمایزات فیزیولوژیک بیشتری میان حالت ترس و وضعیتهای خشم و برانگیختگی جنسی وجود دارد، معهذا ترس در نُه فقره از تغییرات فیزیولوژیک، از قبیل افزایش ضربان نبض، فشار خون و کشش عضلانی با آندو مشترک است.
درک این امر که ما ار برانگیخته شدن جنسی لذت میبریم آسان است؛ اما قبول آنکه دوست داریم ما را بترسانند به آن آسانی نیست و از آن دشوارتر آنکه بپذیریم که ممکن است ما از هیجان ناشی از خشمگین شدن استقبال کنیم. معهذا افراد زیادی از وحشت ایجاد شده توسط داستانهای ارواح و فیلمهای ترسناک لذت میبرند و برخی اذعان دارند که خشم موجه علیه یک دشمن، مشعوف کننده است. حقیقت امر آن است که انسانها بهگونهای خلق شدهاند که برانگیختگی را نیز مانند حالت متضاد آن، یعنی خواب، طلب میکنند. در حالیکه ممکن است از روی منطق و آگاهانه تصدیق کنیم که مایلیم روزنامهی صبحگاهی ما عاری از شرح فجایع باشد، اما تردیدی وجود ندارد که تراژدی، همانگونه که صاحبان مطبوعات جنجالی بهخوبی میدانند، تحریک کننده و برانگیزاننده است.
بنابراین یک علت گوشکردن مردم به موسیقی یا پرداختن به این هنر آن است که موسیقی، موجب نوعی برانگیختگی میشود که ممکن است گهگاه شدید باشد (از شادی وجدآور گرفته تا طغیان اشکها)؛ ولی بهندرت تحملناپذیر است…. البته این در مورد هرکسی صادق نیست، همانطور که انتظار میرود شخص غیرموزیکال، نسبت به فرد موزیکال از لحاظ فیزیولوژیک کمتر برانگیخته میشود. حتا در میان کسانی که موسیقی برایشان اهمیت زیادی دارد، بسته به خُلق و حالت احساسی آنان، واکنشها متفاوت است. نمیتوان انتظار داشت که انسانی افسرده با همان شدت و حدّت یک فرد سرخوش به موسیقی واکنش نشان دهد. هرچند که پیبردهشده که موسیقی در پوستهی سخت مالیخولیا نفوذ میکند و به فرد افسرده قدرت میبخشد تا توانایی دسترسی به احساساتی را که از آنها بیگانه شده است، بازیابد….
اما من فکر میکنم که تفکیک تجربهی برانگیختگی شدید از “حالت اقیانوسی” (که گهگاه به دنبال یک تجربهی احساسی شدید رخمیدهد) حائز اهمیت باشد. حالت اقیانوسی معمولا با حالات ذهنی وصف شده توسط عُرفا مقایسه میشود که در آنها فرد با دنیا و خویشتن خویش احساس وحدت و یگانگی میکند. این حالت همیشه تجربهای فردی است و احساس یکپارچگی و وحدتی که روی میدهد، به خدا و کائنات نسبت داده میشود، نه به پیوند با یک انسان دیگر. برانگیختگی زیاد و حالت اقیانوسی هردو گاهی به غلط وجدآور خوانده میشوند، اما تهییج و شوریدگی (برانگیختگی) با تجربهای احساسی که معمولا آرامبخش تلقی میشود (حالت اقیانوسی)، یکسان نیست. چنانکه قبلا ملاحظه شد، موسیقی میتواند موجب برانگیختگی شدید هیجانی و متعاقب آن احساس برآسودگی، خشنودی و مسرت شود، اما این پاسخ شایع به انگیزندگی احساسی اجرای موزیکال، با حالت ناشایع اقیانوسی بسیار فاصله دارد.
من کسی را میشناسم که احساس اقیانوسی را در ارتباط با دوئت معروف موتزارت در دونژوان، توصیف میکرد. هرچند او از پیش بهخوبی با این قطعه آشنا بود، اما به ناگاه این اثر در سرش دَوَران یافت، او را از خود ربود و تسخیر کرد و وجود او را برای بخشی از روز متحوّل ساخت. او آنچه را که احساس کرده بود بهصورت حالت آرامی از وجد و سرمستی وصف نمود که که در آن، در وحدت و یگانگی با جهان، بشریت و خویشتنِ خویش بهسر میبرد. پس از عمری گوش سپردن به موسیقی، این نخستین باری بود که میتوانست از موسیقی بهعنوان برانگیزاننده و آغازگر تجربهی اقیانوسی یادکند. او به وضوح میان این نوع تجربه و برانگیختگی جسمانی شدید و آتشناکی که گهگاه از شنیدن یک اجرای عالی موسیقی حاصل میشود، فرق میگذاشت.