وقت شعر

چهارشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۹۶

این سومین دفتر شعر غلامحسین معتمدی است. "آواز امشب " ( نشر مرکز ، 1388) و " تو خوابی نبودی که من دیده بودم " ( نشر مرکز ، 1391) را پیش تر منتشر کرده بود و به رغم این که اشعارش از سوی جامعه ادبی با واکنش جدی و در خور توجهی مواجه نشد ، سومین دفتر را هم منتشر کرد. زبان ، فضا ، و درونمایه ها در این دفتر هم در امتداد مجموعه های پیشین است و این ها همه از اعتقاد شاعر به ثبات و تداوم خبر می دهد ، هم در سرایش شعر و هم در انتشار آن . شعر معتمدی مثل پر سبک و آرام و نرم است ، جهان بینی او معطوف به دریافت حس لحظه ها و آنات تاًثیر گذار زندگی ست ، و از خشونت ، آوار ، خون ریزی و شقاوت انسانی در آن نشانی نیست. از تمام تلخی های جهان ، این مرگ است که در صفحات این دفتر جا دارد ، امّا آن هم چنان با شاعر ، و از طریق او با مخاطب ، دوست شده است که نه مهیب و ترسناک ، بلکه پذیرفتنی و رام جلوه می کند. افکار شاعر در باره ی مرگ ، نسبت به دیگر درون مایه ی غالب بر اشعار او ، عشق ، عمق و وسعت بیشتری دارد ، ازاین رو اشعاری که در باره ی مرگ سروده تاًثیرگذارترند تا عاشقانه ها . این مقایسه را برای نمونه می توان در دو قطعه ی زیر مدّ نظر آورد. قطعه ی اوّل " شعبده بازان" نام دارد و در باره ی مرگ است :



شعبده بازی می کنند
از دور دست
مرگ و زندگی
هر یک
با کلاهی در دست.

خرگوشی
کبوتری
یا دسته گلی
عشقی
و گاه ستاره ای
آشکار می شود
هنگامی که زندگی
کلاهش را بر می دارد
و همه چیز ناپدید می شود
وقتی که مرگ
کلاهش را بر سر می گذارد.

و این یکی قطعه ای عاشقانه با نام " عاقبت" که با برداشت و پرداختی خام و پوست نینداخته همراه است :

بالاخره
اتفاق افتادی
با رفتنت
با روزها کنار نیامدی
و نبودنت را
یادگاری گذاشتی.

همه ی آن چه می گفتی
در بسته شدن درها
و صدای قدم هایت
خلاصه شد
و همه جا پیچید
چیزی باقی نماند
جز این همه جدایی
که قسمت کردیم و
رفتیم.

در مجموع به نظر می رسد اشعار معتمدی می تواند از میان شعرخوانان متفنّن ، و نه متخصص ، عده ای را به خود جلب کند – ویژگی ای که گویا ناشر هم آن را دریافته و در طراحی قطع و رنگ و آرایش و به طور کلی گرافیک کار آن را مدّ نظر قرار داده است :هر سه کتاب را می توان با یک روبان رنگی ظریف پیچید و به دوستی که طالب دنیایی رمانتیک ، احساسات صورتی و خوابی آرام است هدیه داد.