
اين افراد چند ويژگي اصلي دارند كه عبارتند از:
الف ـ هرگز مسؤوليت شرايط و اتفاقات زندگي خود را بر عهده نميگيرند.
آنها به حال خود تأسف ميخوردند، گله و شكايت ميكنند و هر كار ديگري انجام ميدهند، بدون اينكه اقدامي در جهت بهبود اوضاع صورت دهند. كافي است به آنها پيشنهاد دهيد كه چگونه ميتوانند احساس بهتري داشته باشند، يا مسألهي خود را حل كنند؛ آنگاه با فهرست بلند بالايي از انواع دلايلي روبرو خواهيد شد، كه چرا آن پيشنهاد براي آنها مفيد نيست. برخي از اين افراد منتظر هستند تا شما يا ديگري نجاتشان دهد و برخي ديگر فقط احساس ترحم و همدردي ديگران و توجه آنها را ميطلبند.
ب ـ ديگران را به خاطر مشكلات خود سرزنش ميكنند.
از نگاه اين افراد هميشه تقصير همه چيز به گردن ديگري است. آنان دايماً والدين، بچهها، همسر، دوستان، وضع سلامتي و بهداشت، اقتصاد و… را به خاطر بد بختي و عدم رضايت خود سرزنش ميكنند.
ج ـ خشم خود را آشكارا بروز نميدهند.
آنان جملاتي به كار ميبرند كه ظاهراً خصومتآميز نيست، اما به طرزي غيرمستقيم، خصومت و تنفر خود را نسبت به شما بيان ميكنند. اين جملات به آنها كمك ميكند تا ظاهر «غير عصباني» خود را حفظ كنند.
د ـ فكر ميكنند كه ضعيف و درمانده هستند.
«نميتوانم»، «نميشود»، «هرگز» و… عبارتهاي رايج و متداولي است كه اين افراد به كار ميبرند. آنها معمولاً انجام كارهاي خود را به تعويق مياندازند، چرا كه به خود اعتماد كافي ندارند. آنها اميدوارند كه ديگران آنها را حمايت كنند و نجات دهند.
همگي ما زماني ممكن است چنين احساساتي داشته باشيم، اما اين احساسات تمام زندگي اينگونه افراد را فرا گرفته است. در ابتدا كه با شخصي از اين دست روبرو ميشويم، از آنجا كه تجربهي مشابه با او را داريم، با او همدردي ميكنيم و سعي ميكنيم به او كمك كنيم. اما اين افراد معمولاً ما را ناكام ميكنند و در نهايت نسبت به آنها احساس بيتفاوتي و بياعتنايي پيدا ميكنيم. زندگي با چنين افرادي يك تجربهي سخت و دشوار است. اين افراد براي زندگي مشترك مناسب نيستند و زندگي را به كام همسر و فرزندان تلخ ميكنند.
4 ـ افرادي كه ديگران را كنترل ميكنند.
افرادي كه ديگران را كنترل ميكنند، درست در نقطه مقابل افرادي هستند كه مسؤوليت زندگي خود را بر عهده نميگيرند. فردي كه مسؤوليت زندگي خود را بر عهده نميگيرد، اغلب از تصميم گرفتن دوري ميكند. اما افرادي كه ديگران را كنترل ميكنند، ميبايد همه تصميمها را خودشان بگيرند. افرادي كه مسؤوليت زندگي خود را بر عهده نميگيرند، هميشه چشم به كمك و ياري ديگران دوختهاند، اما افراد كنترل كننده هرگز درخواست كمك نميكنند. افرادي كه مسؤوليت زندگي خود را بر عهده نميگيرند، منتظر هستند كه به آنها بگوييم چه كار كنند، اما افراد كنترل كننده به ديگران ميگويند كه چه كار بايد بكنند و براي ديگران تعيين تكليف ميكنند. آنها ميخواهند كنترل همه چيز در دست خودشان باشد و هر كاري خواهند كرد تا مبادا احساس كنند كه چيزي تحت تسلط و كنترل آنها نيست.
افرادي كه ديگران را كنترل ميكنند داراي ويژگيهاي زير هستند:
از لحاظ عاطفي محدود و بسته هستند. آنها به سادگي احساسات و عواطف خود را بروز نميدهند.
حس مالكيت زيادي دارند.
بسيار حسود هستند.
به راحتي وقتي چيزي مطابق ميل آنها نيست و يا هنگامي كه احساس ميكنند روي اوضاع كنترل كافي ندارند، عصباني ميشوند.
معمولاً داراي عادتهاي وسواسي هستند.
اصلاً خوش ندارند كه كسي به آنها بگويد چه كار كنند، چرا كه احساس ميكنند كنترل در دستشان نيست.
اين افراد معمولاً والديني سلطهجو و انتقادگر ميشوند. چرا كه كنترل كمي ميتوان بر كودكان اعمال كرد.
افراد كنترل كننده معمولاً كمتر به درمان خود ميپردازند، زيرا در درمان، احساس عدم كنترل و احساس تسلط درمانگر، آنها را رنج ميدهد و نميتوانند كنترل درمانگر را بر زندگي خود بپذيرند. چنين افرادي مطمئناً تسلط و كنترل همسر را در زندگي نميپذيرند. لازم است كه همه چيز در كنترل آنها باشد. اين افراد معمولاً بر همسر و فرزندان بيشترين كنترل را اعمال ميكنند و خشم زيادي را در آنها ايجاد ميكنند. ازدواج با چنين افرادي، به معناي پذيرش سلطه و كنترل آنها بر زندگي خودمان است.
5 ـ افرادي كه اختلال جنسي دارند.
اختلالات جنسي حوزهي وسيعي از رفتارها را در برميگيرد. از آنجا كه ارتباط جنسي يكي از حوزههاي با اهميت در زندگي مشترك است، فردي كه داراي اختلال جنسي است براي ازدواج مناسب نيست. در اينجا اختلالات جنسي را در سه گروه به ترتيب زير ميآوريم.
الف ـ اعتياد جنسي و فقدان عزت نفس جنسي
علايم و نشانههاي زير را ميتوان در افرادي كه اعتياد جنسي يا فقدان عزت نفس جنسي دارند، مشاهده كرد.
فردي كه تشنه فيلمها و تصاوير مستهجن است.
فردي كه دايماً استمنا ميكند، حتي اگر امكان رابطه جنسي سالم را هم داشته باشد.
لاس زدن با ديگران
چشم چراني و خيره شدن به بدن ديگران
اظهار نظرهاي جنسي به شما درباره بدن دوستانتان، غريبهها و…
اظهار نظرهاي جنسي به دوستان شما، غريبهها و…
لمس كردن و تماسهاي بدني بي جا، نامناسب و ناشايست
رابطهي نامشروع
شناسائي اين مشكل معمولاً در همان چند ديدار اول امكانپذير نيست. گذشت زمان و صحبت در مورد تمايلات جنسي، ميتواند به شناسايي اين مسأله كمك كند. ضروري است كه هركسي آنچه را كه به لحاظ جنسي ميپذيرد و آنچه را كه در رابطه جنسي نميپذيرد و غيرقابل قبول ميداند، براي ديگري تعريف كند.
وقتي كه با فردي رابطه داريم كه اعتياد جنسي دارد، يا عزت نفس جنسي اندكي دارد، معمولاً در ابتداي رابطه خود را توجيه ميكنيم. لازم است در اين مورد به حس خود و احساسات غريزي خود اعتماد كنيم. اگر رفتارهاي فرد مورد نظرتان شما را آزار ميدهد، اجازه ندهيد كه با منظق تراشيهاي مختلف شما را توجيه و ساكتتان كند.
اعتياد جنسي و فقدان عزت نفس جنسي با روان درماني و يا روانكاوي ميتواند بر طرف شود. بنابراين اگر فردي اعتياد جنسي دارد، لازم است كه براي روان درماني مراجعه كند.
هنگامي كه با فردي رابطه برقرار ميكنيم كه اعتياد جنسي دارد معمولاً در برخورد با او اشتباهات زير را مرتكب ميشويم.
اعتياد جنسي را با توانمندي جنسي و تمايل جنسي اشتباه ميگيريم.
مشكل او باعث ميشود كه فكر كنيم مشكل از ماست.
از برخورد با او اجتناب ميكنيم، چرا كه نميخواهيم تنش ايجاد كنيم.
خود را بد گمان و حسود تلقي ميكنيم و اعتياد جنسي او و عدم عزت نفس جنسي او را ناديده ميگيريم.
رفتار او را توجيه ميكنيم.
فكر ميكنيم با گذشت زمان مشكل او حل خواهد شد و رفتارهاي خود را كنار خواهد گذاشت.
وقتي با كسي كه اعتياد جنسي دارد يا عزت نفس جنسي ندارد رابطه داريد، صميميت و امنيت را تجربه نخواهيد كرد، بلكه موارد زير را تجربه خواهيد كرد.
احساس خواهيد كرد كه همسرتان به شما خيانت ميكند.
اعتماد به نفس خود را در رابطه با بدن و تمايلات جنسي خود از دست خواهيد داد.
احساس ميكنيد كه همسرتان با شما نيست، بلكه هوش و حواسش جاي ديگري است و به فردي ديگر فكر ميكند.
احساس ميكنيد كه از شما سوء استفاده جنسي ميشود.
از همسر خود به دليل اينكه براي شما ارزش و احترام قايل نيست، عصباني و منزجر خواهيد شد.
هرگونه علاقه و جاذبهي خود را نسبت به روابط جنسي از دست خواهيد داد، چرا كه در ذهن خود رابطهي جنسي را با تحقير، كنترل شدن واحساس بيكفايتي تداعي خواهيد كرد.
ب ـ اختلالات كنشي جنسي
اختلالات عمل جنسي يا اختلالات كنشي جنسي، شامل چند اختلال ميشود كه فعاليت جنسي را با مشكل مواجه ميسازد. اختلالات كنشي جنسي شامل موارد زير ميشود.
ـ افرادي كه ميل به فعاليت جنسي ندارند.
ـ افرادي كه از روابط جنسي نفرت و انزجار دارند.
ـ افرادي كه تحريك نميشوند.
ـ افرادي كه به سرعت ارضا ميشوند.
ـ افرادي كه در زمان ارتباط جنسي درد زيادي دارند.
اختلالات كنشي جنسي نياز به درمان روانشناختي ـ روانپزشكي دارد. معمولاً اين اختلالات با درمان بر طرف ميشوند. اما اگر فردي دچار چنين اختلالاتي باشد و حاضر نباشد كه براي درمان مراجعه كند، طبيعي است كه زندگي مشترك را با مشكل روبرو سازد.
ج ـ انحرافات جنسي
انحرافات جنسي شامل موارد زير ميشود.
ـ نمايشگري: به ميل شديد عود كننده براي نمايش آلت تناسلي به يك بيگانه يا كسي كه انتظار چنين اقدامي را از جانب فرد ندارد، اطلاق ميشود.
ـ بچه بازي: به ميل شديد جنسي يا تحريك جنسي در ارتباط با اطفال 13 سال به پايين، اطلاق ميشود.
ـ يادگار خواهي: در يادگار خواهي كانون ميل جنسي بر اشيائي نظير كفش، دستكش و لباس زير است كه ارتباط نزديك با تن آدمي دارند.
ـ خود آزاري جنسي: اشتغال ذهني با اميال جنسي و خيالات تحقير شدن، كتك خوردن، به بند كشيده شدن يا هر نوع رنج تحميلي از مشخصات اين اختلال است.
ـ آزارگري جنسي: اشتغال ذهني با اميال جنسي و خيالات تحقير كردن، كتك زدن، به بند كشيدن يا ايجاد هر نوع رنج جسمي يا روان شناختي، براي شريك جنسي يا براي قرباني از مشخصات اين اختلالات است.
ـ نظر بازي: به اشتغال ذهني تكراري با خيالات يا اعمال مربوط به جستجو يا ديد زدن كساني كه برهنه هستند، يا در حال تعويض لباس يا فعاليت جنسي هستند، اطلاق ميشود.
انحرافات جنسي به نسبت ديگر اختلالات جنسي، مشكلات بسيار بيشتري براي همسران ايجاد ميكند. وقتي اعتياد جنسي و نبود عزت نفس جنسي، مشكلات زيادي را ايجاد ميكند؛ كاملاً مشخص است كه وجود انحرافات جنسي چهقدر ميتواند مشكل ساز باشد. لازم است كه چنين افرادي براي درمان مراجعه كنند، اما اگر براي درمان خود اهميتي قائل نباشند، بهترين كار دوري و پرهيز از چنين افرادي است.
6 ـ افرادي كه «كودك» ماندهاند و «بالغ» آنها شكل نگرفته است.
اين افراد از رفتار مسؤولانه و سنجيده طفره ميروند و شرايطي را فراهم ميآورند كه همسر آنها براي آنها نقش «والد» را ايفا كند. چند صفت ويژه براي شناسايي اين افراد در زير فهرست ميشود.
الف ـ عدم مسؤوليتپذيري مالي و اقتصادي
اين افراد نسبت به بخش اقتصادي زندگي خود بيتوجه هستند و در رابطه با آن كوتاهي ميكنند، به اين دليل كه نميخواهند بزرگ شوند و مسؤوليت زندگي را به دست بگيرند. نشانههاي زير را ميتوان در اين افراد مشاهده كرد.
افرادي كه چكهاي برگشتي دارند.
افرادي كه حساب دخل و خرج خود را ندارند.
افرادي كه مكرراً از ديگران پول قرض ميكنند.
افرادي كه به لحاظ اقتصادي هيچ برنامهاي ندارند و تمام پول خود را خرج خريد اجناس لوكس و غيرضروري ميكنند.
افرادي كه اعتبار مالي مناسبي ندارند.
افرادي كه هيچ شغلي را براي مدت قابل ملاحظهاي نميتوانند حفظ كنند و مدام بيكار ميشوند.
افرادي كه وقتي قرض ميگيرند، به فكر پس دادن پول مردم نيستند.
افرادي كه وقتي پول دارند، صبر ميكنند تا تمام شود و بعد به فكر كار و تلاش دوباره ميافتند.
برخورد فرد با مسايل اقتصادي و مالي يكي از بهترين نشانههاي «بلوغ» است. چرا كه كودكان نه ميتوانند پول بدست آورند و نه ميدانند كه چگونه خرج كنند.
ب ـ غير قابل اعتماد بودن
از يك كودك انتظار نميرود كه به حرفهايش عمل كند و از رسم و رسومات اجتماعي به طور كامل با خبر باشد. كودك براي ياد گرفتن مفهوم «مسؤوليتپذيري» احتياج به زمان دارد. آموختن «وظيفهشناسي» براي كودكان هرگز به سرعت حاصل نميشود. اما وقتي يك فرد ميخواهد ازدواج كند، از او انتظار ميرود كه مسؤوليتپذير و وظيفهشناس باشد؛ تا بتوانيم به او اعتماد كنيم. نشانههاي زير را ميتوان در افراد غيرقابل اعتماد مشاهده كرد.
افرادي كه قول ميدهند و به آن عمل نميكنند.
افراد فراموشكار.
افراد مسامحه كار كه دايماً كارها را به تعويق مياندازند.
افرادي كه نميتوان روي آنها حساب كرد چرا كه در گذشته به دفعات ما را مأيوس كردهاند.
افراد غير قابل اتكا.
وقتي با چنين فردي سر و كار داشته باشيم، دايماً بايد كارهايش را به او يادآوري كنيم، كارهاي او را برايش انجام دهيم و مدام به خاطر «ندانم كاريهاي او» از ديگران عذرخواهي كنيم و كارهاي او را توجيه كنيم. در چنين شرايطي نه اعتماد بهوجود ميآيد و نه احترام.
ج ـ عدم هدفمندي و بيانگيزگي
فردي كه بالغ او شكل نگرفته است براي زندگي نه هدف خاصي دارد و نه انگيزهي ويژهاي. او باري به هر جهت زندگي را خواهد گذراند. نشانههاي زير ميتوانند روشن كنندهي مطلب باشند.
منتظر است كسي از راه برسد و به او انگيزه بدهد تا اينكه بتواند كاري انجام دهد.
هيچ هدف و سمت و سوي خاصي را در زندگي دنبال نميكند.
به سختي براي آينده برنامهريزي ميكند.
تصميمگيري در مورد همه چيز را به بعد موكول ميكند.
از روبرو شدن با مشكلات و حل آنها سرباز ميزند.
هميشه منتظر است تا شانس به او رو كند.
7 ـ افرادي كه عواطف و احساسات خود را بيان نميكنند.
افرادي كه نميتوانند احساسات خود را بروز دهند، افرادي كه عواطف و احساسات را مسخره ميكنند و بيان آنها را كاري عبث و بيهوده ميدانند، در واقع از هيجانات و احساسات ميترسند. اين افراد به راحتي ميتوانند زندگي مشترك را با مشكل مواجه كنند. يك قسمت عمدهي ازدواج، ارتباط عاطفي است و افرادي كه نميتوانند عواطف خود را بروز دهند، در زندگي مشترك ايجاد اختلال ميكنند. موارد زير را ميتوان در افرادي كه عواطف و احساسات خود را بيان نميكنند، مشاهده كرد.
الف ـ نميتوانند احساسات و عواطف خود را نشان دهند.
چنانچه فردي نتواند احساسات خود را با شما در ميان گذارد، رابطهي با او سطحي و در نهايت مأيوس كننده خواهد شد و همواره مجبور خواهيد بود تا احساسات او را حدس بزنيد. اين حق مسلم ماست كه از همسر خود انتظار داشته باشيم كه احساسات و عواطف اصلي و بنيادين نظير شادي، غم، يأس و عشق خود را بروز دهد. چنانچه او اين توانمندي را نداشته باشد، زندگي را به مسير دشواري هدايت خواهد كرد. همهي ما داراي عواطف و هيجانات هستيم. فقط برخي از افراد از عواطف ميترسند و سعي ميكنند آنها را ناديده بگيرند.
ب ـ نميتوانند يا نميخواهند درباره احساسات خود صحبت كنند.
وقتي همسر ما از احساسات خود گفتگو نميكند، به اين معني است كه رابطهاي وجود ندارد. تنها چيزي كه در زندگي با اين افراد وجود دارد يك قرارداد زندگي مشترك است، نه يك ارتباط.
8 ـ افرادي كه از روابط قبلي خود هنوز التيام نيافتهاند.
ازدواج با فردي كه هنوز از روابط قبلي خود التيام نيافته است، ازدواجي يأسآور و موجب دلشكستگي خواهد بود. افرادي كه هنوز از روابط قبلي خود التيام نيافتهاند را ميتوان با ويژگيهاي زير شناخت.
الف ـ هنوز خشم و انزجار شديدي نسبت به معشوق قبلي خود در دل دارند.
هرچه خشم و عصبانيت بيشتري از گذشته در دل مانده باشد، به همان ميزان توانايي فرد براي عشق ورزيدن در روابط فعلي كاهش پيدا ميكند.
ب ـ هنوز به خاطر ارتباط پيشين خود احساس گناه ميكند و خود را مسؤول ميداند.
چنانچه نامزد شما نسبت به نامزد قبلي خود احساس گناه ميكند و تأسف ميخورد، آن احساس او حتماً با قابليت و توانمندي او در ورود به رابطه جديد تداخل ميكند.
ج ـ هنوز رنجش خاطر و آزار و اذيتي را كه از رابطهي قبلي ديده است فراموش نكرده و در شوك روحي به سر ميبرد.
برخي از افراد وسوسه ميشوند كه با اين افراد ازدواج كنند، تا آنها را نجات دهند. غافل از اينكه التيام اين افراد نياز به زمان و كمك تخصصي دارد. اگر كسي تا به اين حد آسيب ديده است، بايد به او وقت داد تا خود را به كمك افراد متخصص التيام دهد.
9 ـ افرادي که خانوادهي آزار دهنده دارند و نميتوانند در مقابل آزار آنها از همسر خود حمايت کنند.
در ازدواج، ما نه تنها با همسر خود ازدواج ميكنيم، بلكه به طور استعاري با خانوادهي او نيز ازدواج ميكنيم. خانوادهي همسر ميتواند نقش مثبت يا منفي در ازدواج ايفا كند. برخي از خانوادهها به طور خيلي جدي در زندگي مداخله ميكنند و تأثير منفي قابل ملاحظهاي ميگذارند. تأثير خانوادهي همسر بستگي به نحوهي برخورد همسر دارد. چنانچه همسري رفتار غيرمحبت آميز و مخرب خانوادهي خود را تحمل نكند و در برابر آنها ايستادگي كند، خطر زيادي رابطهي همسران را تهديد نميكند، اما اگر همسر نتواند رفتار مخرب و آزار دهندهي خويشاوندان خود را كنترل كند، روابط همسران رو به وخامت ميگذارد.
خانوادهي آزار دهندهي همسر ، معمولاً به سرعت قابل شناسايي نيست و معمولاً پس از گذشت زمان قابل ملاحظه و با ارتباط زياد است كه ميتوان آزار دهنده بودن آنها را تشخيص داد.
خانوادهي آزار دهنده، حريم ازدواج را به رسميت نميشناسد و هيچ حد و مرزي را بين خود و فرزند خود رعايت نميكند. در زير برخي از نشانهها و رفتارهاي اين گونه خانوادهها آورده شده است:
الف ـ انرژي، توجه و وقت همسران را براي خود ميخواهند. اينگونه خانوادهها ميپندارند كه هدف و مقصود از ازدواج اين است كه عروس يا داماد در خدمت آنها باشند. آنها توقع دارند كه عروس يا داماد دايماً آنها را ببيند و براي آنها كارهايي را انجام دهد كه وظيفهي آنها نيست.
ب ـ سعي ميكنند در زندگي همسران دخالت كنند. خانوادهي آزار دهنده بدون اينكه از آنها درخواستي شود، در مورد همه چيز زندگي همسران اظهار نظر ميكنند. از بزرگ كردن فرزندان گرفته تا نوع غذايي كه ميخورند. آنها معني عبارت «زندگي خصوصي» را درك نميكنند.
ج ـ رابطهي همسران را به رسميت نميشناسند. آنها دايماً عروس يا داماد را به خاطر اينكه باعث جدايي فرزندشان از آنها شده است، تنبيه ميكنند. به عروس يا داماد خود احترام نميگذارند، گويي كه انگار اصلاً وجود ندارند و يا اينكه افراد پست و مزاحمي هستند. آنها اين كار را به روشهاي زير ممكن است انجام دهند.
كارتهاي دعوت را خطاب به فرزند خود مينويسند.
وقتي تلفن ميكنند، بدون اينكه با عروس يا داماد خود صحبت كنند، ميخواهند كه گوشي را به فرزندشان بدهند.
با عروس يا داماد خانواده مثل كلفت يا نوكر رفتار ميكنند.
در حضور هر دو نفر به گونهاي صحبت ميكنند كه گويي فقط فرزند آنها حضور دارد.
وقتي كه فرزند خود را ميبينند از او احوالپرسي ميكنند و به او احترام ميگذارند و به عروس يا داماد توجه نميكنند.
با بچهها به گونهاي برخورد ميكنند كه گويي آنها تنها بچههاي فرزندشان هستند.
فرزند خود را به تنهايي به ميهمانيها، جشنها و مراسم دعوت ميكنند.
افرادي كه رفتار آزار دهنده و زيان بخش خانوادهي خود را نسبت به همسرشان تحمل ميكنند، كودكاني هستند كه هنوز بالغ نشدهاند. آنها هنوز به خانوادهي خود وابسته هستند. افرادي كه خانوادهي آزار دهنده دارند و نميتوانند آزار خانواده خود را از همسرشان دور كنند، براي زندگي مشترك و ازدواج مناسب نيستند.
{mospagebreak title=اختلال شخصیت و نامناسب بودن برای ازدواج}اختلال شخصيت و نامناسب بودن براي ازدواج
بيشتر گزينههاي نامناسب براي ازدواج افرادي هستند که اختلال شخصيت دارند يا داراي برخي از ويژگيهاي اختلال شخصيت هستند. اختلال شخصيت توسط روانشناسان و روانپزشکان تشخيص داده ميشود. تشخيص اختلال شخصيت کار سادهاي نيست و کاملاً تخصصي است.
اختلال شخصيت، اختلال در شخصيت افراد است و به راحتي درمان نميشود. معمولاً افرادي که اختلال شخصيت دارند، خود را بيمار نميدانند اما اطرافيان آنها از اين اختلال رنج بسيار ميبرند.
افرادي که اختلال شخصيت دارند در زمرهي نامناسبترين افراد براي ازدواج هستند و از آنجا که اختلال شخصيت به سرعت قابل شناسايي نيست، لازم است از متخصصين کمک گرفته شود.
مشاورين ازدواج، با انجام تست MCMI يا تست MMPI قادر به شناسايي افرادي هستند که اختلال شخصيت دارند يا واجد برخي از ويژگيهاي اختلال شخصيت هستند. بسياري از مشاورين از افرادي که خواهان ازدواج با هم هستند، تست شخصيت ميگيرند. اما هر تست شخصيتي قدرت تشخيص اختلالات شخصيت را ندارد. بنابراين انجام تستي که بتواند اختلال شخصيت را قبل از ازدواج آشکار کند، يکي از وظايف اصلي مشاورين ازدواج است.
در اين قسمت برخي از افراد براي ازدواج نامناسب معرفي شدند. آيا اين افراد نبايد ازدواج کنند؟ و اگر ميتوانند ازدواج کنند بهتر است با چه کسي ازدواج کنند؟
در پاسخ به پرسش اول ما معتقديم که حق ازدواج از حقوق طبيعي افراد است و به هيچ وجه نميتوان از افراد سلب کرد. همهي انسانها حق دارند که ازدواج کنند. اما برخي از آنها براي ازدواج با جمعيت سالم و عمومي جامعه نامناسب هستند. مثلاً فردي که بيماري ايدز دارد براي ازدواج با افرادي که اين بيماري را ندارند (اکثريت جامعه)، نامناسب است اما ميتواند با فردي که ايدز دارد، ازدواج کند. افرادي که نامناسب جمعيت عمومي هستند، ميتوانند مناسب جمعيتهاي ديگري از جامعه باشند. مهم آن است که فرد مناسب خود را پيدا کنند. در اينجا توصيهي ما به جمعيت عمومي جامعه اين است که از ازدواج با افراد نامناسب بپرهيزند. يک فرد معتاد براي فردي که اعتياد ندارد، نامناسب است اما شايد براي يک معتاد مناسب باشد. چه لزومي دارد که يک معتاد با فردي که اعتياد ندارد، ازدواج کند؟ علاوه بر اين اگر فردي درخواست ازدواج با فردي نامناسب را داشته باشد، درست است که ازدواج ناموفقي شکل خواهد گرفت اما ما باز هم نميتوانيم به خود حق دهيم که از آن ازدواج جلوگيري کنيم. اگر فردي با آگاهي بخواهد با فرد نامناسب ازدواج کند تنها کاري که ما حق داريم انجام دهيم و ميتوانيم انجام دهيم، هشدار به او و ذکر موارد مشکلزا خواهد بود و بيش از آن نه حق داريم و نه اجازهي انجام آن را داريم. اما تنها توصيهاي که به طور جدي ميتوانيم به اين دسته از افراد داشته باشيم، اين است که بچهدار شدن را تا جايي که ممکن است به تأخير اندازند تا در صورتي که ازدواج آنها به شکست منجر شد، فرزند آنها تاوان تصميم آنها را نپردازد.
{mospagebreak title=افرادیکه برای ازدواج با هم نامناسب اند.}افرادیکه برای ازدواج با هم نامناسب اند
افرادي که مناسب ازدواج هستند طبيعتاً براي ازدواج با هر فردي مناسب نيستند. به جز مناسب بودن فرد لازم است تناسب و مناسبت بين فردي نيز در ميان باشد تا ازدواج موفقي صورت گيرد. اهم موارد نامناسب بين فردي يا نامناسب بودن دو نفر به قرار زير است.
1 ـ تفاوت سني زياد با يکديگر
تفاوت سني زياد بين زن و شوهر ميتواند براي هر دو نفر مشكلات جدي ايجاد كند. البته معمولاً در اوايل ازدواج اين مشكلات چندان زياد به نظر نميرسد، اما پس از گذشت چند سال به طور جدي خود را نشان خواهند داد.
تفاوت سني در سنين پايينتر مشكلات بيشتري را ايجاد ميكند، تا در سنين بالاتر. مثلاً تفاوت سني يك مرد 35 ساله با يك دختر 20 ساله مشكلات بيشتري را سبب ميشود، تا تفاوت سني بين يك مرد 55 ساله با يك خانم 40 ساله. تفاوت سني، زوج اول را بيشتر تحت تأثير قرار ميدهد؛ چرا كه پختگي و سطح تجربيات آنها در مقايسه با زوج دوم از شباهت كمتري برخوردار است. يك زن چهل ساله تجربيات مشترك بيشتري با يك مرد پنجاه و پنج ساله دارد، تا يك دختر 20 ساله در مقايسه با يك مرد 35 ساله.
موضوع تفاوت سني زياد بين زن و شوهر عواقب بسياري دارد كه لازم است حتماً به آن توجه شود. برخي از مشكلات احتمالي تفاوت سني زياد در زير آورده شده است.
اگر از همسر خود بزرگتر باشيد.
الف ـ اين امكان وجود دارد كه حوصلهي او را نداشته باشيد. اين امكان وجود دارد كه برخي اوقات تحمل خاميها، بيتجربگيها و كندي او را دربارهي مسايل زندگي نداشته باشيد. در واقع ممكن است از اينكه شاهد باشيد كه او هنوز با مسايلي دست به گريبان است، كه شما مدتها پيش آنها را پشت سر گذاشتهايد، خسته شويد.
ب ـ ممكن است براي همسر خود همیشه نقش «والد» را بازي كنيد. وقتي كه تجربهي بيشتري داريد، تقريباً غيرممكن است كه بتوانيد از پند و اندرز دادن و نصحيت كردن همسرتان چشم بپوشيد. چرا كه شما به خاطر سن بيشتر خود، ميدانيد كه بهترين راه انجام كارهايي كه او با آنها دست و پنجه نرم ميكند، كدام است. همين باعث ميشود كه با همسر خود همیشه مانند «كودك» برخورد كنيد. و در دام ارتباط مداوم «والد ـ كودك» بيافتيد. اين ارتباط باعث خشم و انزجار او نسبت به شما و عصبانيت شما نسبت به او خواهد شد و تأثير مخربي بر رابطه خواهد گذارد.
ج ـ در رابطه قدرت بيشتري پيدا ميكنيد و وسوسه ميشويد كه همسر خود را كنترل كنيد. به دليل بالاتر بودن سن و تجربههاي بيشتر و احتمالاً موفقيتهاي مالي بيشتر، ممكن است همسر خود را كنترل كنيد تا دست به كارهاي نپخته و حساب نشده نزند.
د ـ ممكن است بخواهيد خود را جوانتر از سن واقعي خود نشان دهيد. افراد در هر سني نيازهاي خاصي دارند، اما وقتي فردي با همسري بسيار جوانتر از خودش ازدواج ميكند، ممكن است از اينكه به نيازهاي سني خودش پاسخ دهد، دست بردارد و براي رضايت خاطر همسرش سعي كند كه رفتارهاي سنين پايينتر را انجام دهد.
اگر از همسر خود جوانتر باشيد.
الف ـ اين امكان وجود دارد كه به او به عنوان يك الگو و آموزگار نگاه كنيد. و در مقابل او احساس ضعف و حقارت كنيد. وقتي همسرتان به مراتب از شما بزرگتر باشد، طبيعي است كه موفقتر، با تجربهتر و از لحاظ اقتصادي با ثباتتر باشد. اين موضوع ميتواند فرد را به طور ناخود آگاه تحت تأثير قرار دهد، به طوري كه احساس كند همسرش از او بهتر است.
ب ـ ممكن است براي همسر خود همیشه نقش «كودك» را بازي كنيد. وقتي كه تجربهي كمتري داريد و مشاهده ميكنيد كه همسرتان با تجربهتر است، ممكن است به طور ناخود آگاه در مقابل او در اکثر مواقع نقش يك «كودك» را بازي كنيد.
ج ـ ممكن است بخواهيد خود را مسنتر از سن واقعي خود نشان دهيد. براي اينكه تفاهم بين خود و همسرتان را بيشتر كنيد، ممكن است رفتارهاي مطابق با سن خود را كنار بگذاريد و مطابق ميل او رفتارهاي سنين بالاتر را از خود بروز دهيد.
2 ـ تفاوت ديني (مذهبي) با يکديگر
تفاوت ديني (مذهبي) ميتواند يكي از مسأله سازترين تفاوتها باشد. تفاوت ديني در آغاز آشنايي تأثير چنداني بر رابطه ندارد، چرا كه لزومي ندارد كه از ديدگاههاي مذهبي يكساني برخوردار باشيم تا از بيرون رفتن با كسي لذت ببريم. اما متأسفانه وقتي رابطه جديتر ميشود و احساسات افراد نسبت به يكديگر قدرت ميگيرد، مشكلات هم بيشتر ميشود. از آنجا كه دين و مذهب باورهاي بنيادين ما را شكل ميدهند، تفاوت در اين باورهاي بنيادين ميتواند براي همسران بسيار مسألهساز شود. اين افراد معمولاً در سنتها و ايام تعطيل تفاوت مذهبي بين خود را به خوبي مشاهده ميكنند و از همه مهمتر وقتي صحبت از بزرگ كردن بچهها باشد، كافي است از آنها بپرسيم كه دوست دارند بچههايشان چه دين يا مذهبي داشته باشند.
3 ـ تفاوتهاي اجتماعي، قومي و تحصيلي با يکديگر
يكي از شرايط تحقق رابطهي سالم، نقاط مشتركي است كه دو نفر باهم دارند: علايق مشترك، عقايد و باورهاي مشترك و سوابق و سلايق مشترك. تمامي اينها در تفاهم و راحتي زندگي مشترك و كم بودن تنش سهم بسزايي دارند. اين بدين معني نيست كه شما و همسرتان ميبايد لزوماً در مورد همه چيز توافق نظر داشته باشيد، اما تفاوتهاي زياد و خارج از معمول ميتواند تنش زيادي ايجاد كند و رابطهاي كه از تفاهم و هماهنگي لازم برخوردار نباشد، عملاً مشكلات زيادي را در پي خواهد داشت. تفاوت اجتماعي بيشتر بيانگر تفاوت طبقه اجتماعي و وضعيت اقتصادي است. مولوي اين تفاوت را در ابيات زير به خوبي بيان كرده است.
گفت صوفــي: ما فقيــر و زاد كـم قـــوم خاتــون مالــدار و محتشــم
كــي بــــود ايــن كفـــو در زواج يك در از چوب و در ديگـر زعاج
جامــه نيمـي اطلس و نيمــي پلاس عيـب بـاشـد نــزد اربــاب شنــاس
با كبوتــر، باز كــي شــد هم نفس كـــي شــود همـراز، عنقا با مگس
كفـو بايد هر دو جفت اندر نكــاح ورنه تنـگ آيــد، نمـايـد ارتيــاح
در ايران اقوام و قوميتهاي زيادي زندگي ميكنند. برخي از اين قوميتها با ديگر قوميتها شباهت بيشتري دارند و با برخي ديگر بسيار تفاوت دارند. هرچه شباهتهاي دو قوم بيشتر باشد، در ازدواج مشكلات كمتري ايجاد ميشود. اما هرچه تفاوتها بيشتر باشد شاهد مشكلات بيشتري خواهيم بود.
الف ـ ممكن است دريابيد كه نقاط مشترك كافي نداريد. برخي از همسران از تفاوتها به سود خود استفاده ميكنند. از يكديگر ميآموزند و خود را باهم هماهنگ ميكنند. اما چنانچه اين تفاوتها زياد باشد، تنها سبب درگيري و احساس بيگانگي خواهد شد.
ب ـ ممكن است دريابيد كه ارزشهاي كاملاً متفاوتي داريد. ارزشهاي ما براساس طرز تربيت، فرهنگ قومي، سطح تحصيلات و تجارب زندگي ما شكل گرفته است. چنانچه اينگونه سوابق ما به طرز فاحشي با سوابق همسر آيندهي ما متفاوت باشد، احتمالاً مشاهده خواهيم كرد كه از ارزشهاي كاملاً متفاوتي برخوردار هستيم.
4 ـ دختر دادن و دختر گرفتن از يك خانواده
در برخي از فرهنگهاي ايران زمين به دختر دادن و دختر گرفتن از يك خانواده اصطلاحاً بده بستان ميگويند. اينگونه ازدواجها شرايط پيچيدهاي را باعث ميشود. دختر دادن و گرفتن از يك خانواده به اين معني است كه اعضاي درجه يك يا درجه دوي يك خانواده با اعضاي درجه يك يا درجه دوي خانوادهاي ديگر ازدواج كنند. اين ازدواج سه حالت را دربردارد.
الفـ در حالت اول اعضاي درجه يك (خواهر و برادر يا دو خواهر يا دو برادر) از يك خانواده با اعضاي درجه يك (خواهر و برادر يا دو برادر يا دو خواهر) از خانوادهاي ديگر ازدواج ميكنند.
بـ در حالت دوم اعضاي درجه يك (خواهر و برادر يا دو خواهر يا دو برادر) از يك خانواده با اعضاي درجه دوم (دايي، خاله، عمو، عمه و فرزندان آنها و فرزندان خواهر و برادر) از خانوادهاي ديگر ازدواج ميكنند.
جـ در حالت سوم اعضاي درجه دوم از يك خانواده با اعضاي درجه دوم از خانوادهاي ديگر ازدواج ميكنند.
در اينگونه ازدواجها شاهد دو زوج هستيم كه به طور ضربدري با هم خويشاوند هستند و اين خويشاوندي گاهي درجه يك و گاهي درجه دو است. بنابراين در اينگونه ازدواجها مسائل همسران آغشته به مسائل مربوط به خويشاوندان درجه اول يا درجه دوم ميشود و تمام پيچيدگي اينگونه ازدواجها از همين تداخل نشأت ميگيرد. تداخل خويشاوندي با زوجيت، مسائل بسيار عديده و پيچيدهاي را بهوجود ميآورد. پيچيدگي مطلب زماني به حداكثر ميرسد كه شاهد حالت اول از حالتهاي سهگانه باشيم. در حالت اول از آنجا كه دو زوج هستند كه به طور ضربدري خواهر/برادر يا خواهر/خواهر و يا برادر/برادر هستند، بالاترين پيچيدگي ممكن بروز پيدا ميكند.
در فرهنگ عاميانهي مردم مركز ايران اين اعتقاد وجود دارد كه اگر دو خواهر از يك خانواده با دو برادر از خانوادهاي ديگر ازدواج كنند يكي از زوجها سياهبخت ميشود.
هر چند ما چنين مطلبي را باور نداريم اما معتقديم كه اين باور عاميانه اشاره به سختيها و پيچيدگيهاي اين گونه ازدواجها دارد.
به مثال زير توجه كنيد:
علي و مريم خواهر و برادر هستند. علي با شبنم ازدواج كرد. دو سال بعد محمد برادر شبنم به خواستگاري مريم آمد و با او ازدواج كرد. رابطهي علي و شبنم با هم در دو سال اول ازدواجشان خوب بود و مشكل عمدهاي نداشتند. اما از زمانيكه محمد و مريم با هم ازدواج كردند رابطهي آنها متأثر از اين رابطه شد. هرگاه محمد و مريم رابطهي خوبي با هم داشتند علي و شبنم هم رابطهي خوبي داشتند و هرگاه محمد و مريم، مشكل پيدا ميكردند، علي و شبنم به بحث در مورد ايرادات خواهر و برادر ديگري ميپرداختند. علي اكثراً مشكلات را ناشي از محمد و شبنم تقصير را بيشتر از مريم ميدانست. يكسال پيش مريم درخواست مهريه كرد و مسائل و مشكلات بين او و محمد افزايش قابل توجهي پيدا كرد. از آن زمان به بعد مشكلات علي و شبنم نيز افزايش قابل توجهي يافته است.
در صورتيكه خود را به جاي علي و شبنم قرار دهيد، متوجه ميشويد كه آنها از يك طرف تحت فشار عاطفي مسائل و مشكلات خواهر يا برادر خود هستند و از طرف ديگر بايد با همسري ارتباط برقرار كنند كه او نيز تحت فشار عاطفي از جانب خواهر يا برادر خود است و در عين حال اين مسائل و مشكلات به نحوي ناشي از خواهر يا برادر خود آنهاست.
و در صورتي كه خود را به جاي محمد و مريم قرار دهيد، متوجه ميشويد كه آزادي عمل آنها چهقدر محدود است چرا كه در عين حال كه بايد مشكل خودشان را حل كنند بايد مراقب خواهر يا برادر خود و رابطهي او با همسرش نيز باشند.
در فرهنگ شرقي ما كه روابط خويشاوندي و صلهي ارحام اهميت فوقالعادهاي دارد، تداخل روابط زوجيت با روابط خويشاوندي و مداخلهي خويشاوندان پيچيدگي فوقالعادهاي را بر ارتباط همسران تحميل ميكند. بنابراين توصيه ميشود كه به اينگونه ازدواجها با دقت بسيار بيشتري نگريسته شود و حتيالامكان از اينگونه ازدواجها پرهيز شود.
5 ـ افرادي که از يکديگر دور هستند.
برخي از ازدواجها در شرايطي رخ ميدهد كه يكي از همسران در كشوري ديگر، يا در شهري ديگر است كه امكان ملاقات و آشنايي از نزديك براي آنها محدود است. به خصوص در سالهاي اخير ازدواج با ايرانيان مقيم خارج كشور باعث شده است كه اين نوع ازدواج رواج بيشتري بيابد. دور بودن از يكديگر شرايطي را فراهم ميكند كه نياز به توجه دارد. وقتي كه افراد از يكديگر دور هستند شناخت آنها از يكديگر يك شناخت از دور است. وقتي به آينه از نزديك نگاه ميكنيم چهرهي خود را به طور شفاف ميبينيم، با همه جزييات و ريزهكاريها، اما وقتي از آينه دور بايستيم و به چهره خود نگاه كنيم، جزييات چهرهي خود را نميتوانيم ببينيم، بلكه تنها كليت آن را ميبينيم. در روابط راه دور امكان شناخت جزييات فرد وجود ندارد، تنها ميتوانيم كليت فرد را بشناسيم. آشنايي و شناخت كه يك جزء مهم ازدواج است، در روابط راه دور با اشكال روبرو ميشود.
در روابط راه دور موارد زير را ميتوان مشاهده كرد:
الف ـ هدف عاشق و معشوق در يك رابطهي طبيعي اين است كه با يكديگر مهربانتر و صميميتر شوند، اما هدف عاشق و معشوق در روابط راه دور اين است كه دوباره يكديگر را ببينند.
ب ـ فرصت شناخت واقعي از افراد سلب ميشود.
ج ـ از برخورد با مسايل و مشكلات اجتناب ميشود. وقتي نامزدهايي كه رابطهي آنها از راه دور است يكديگر را ميبينند، اولاً از آنجا كه فرصت محدودي دارند سعي ميكنند كه همه چيز را به خوبي برگزار كنند و از اينكه در اين مدت كوتاه به مسايل و مشكلات بپردازند معمولاً اجتناب ميكنند.
د ـ تلقي آنها از تفاهم با يكديگر معمولاً بسيار غيرواقع بينانه است. وقتي فقط چند روز بيشتر فرصت ندارند كه يكديگر را ببينند تمام وقتشان را باهم ميگذرانند، به سينما، رستوران و ميهماني ميروند. هيجان زيادي كه در اين روزها وجود دارد، باعث ميشود كه فكر كنند بعداً نيز در زندگي مشترك، همين شرايط تكرار خواهد شد. معمولاً اين افراد وقتي براي زندگي مشترك به يك شهر يا يك كشور ميروند، متوجه ميشوند كه شرايط واقعي چهقدر متفاوت از تجربههاي اوليه آنها بوده است.
به جز دور بودن در زمان آشنايي برخي از افراد داراي شرايطي هستند که پس از ازدواج براي زمان قابل توجهي از همسر خود دور هستند، افرادي که در کشتي کار ميکنند يا به مأموريتهاي شغلي طولاني مدت ميروند طبيعتاً مدت زمان قابل توجهي از همسر خود دور هستند. اين گونه ازدواجها با مسائل قابل توجهي روبرو ميشود که نياز به ويژگيهاي شخصيتي خاصي دارد. به هر حال در جمعيت عمومي اين گونه ازدواجها توصيه نميشود.
{mospagebreak title=روابطی که مناسب ازدواج نیست}روابطي که مناسب ازدواج نيست.
1 ـ رابطهاي که شما بيشتر عشق ميورزيد.
شما عاشق هستيد، اما از احساس طرف مقابل خود مطمئن نيستيد. اينطور ميپنداريد كه با يكديگر زوج ايدهآلي خواهيد بود. اما او آنقدرها هم از رابطه با شما هيجان زده نيست. وقتي كه در كنارتان نيست، مدام به او فكر ميكنيد. اما اينطور به نظر ميرسد كه او بدون شما مشكل چنداني ندارد. يك رابطه هنگامي كه فقط يكي از طرفين در اكثر اوقات تعقيب كنندهي ديگري است، سالم نبوده و از تعادل خارج است.
اينكه يك نفر به چنين رابطهاي ادامه ميدهد ميتواند به دلايل زير باشد.
الف ـ تكرار الگوي دوران كودكي: اگر در كودكي عشق يا توجهي را كه به آن نياز داشتيد، به شما داده نميشده است، احتمالاً ناخود آگاه تصميم گرفتهايد كه سخت تلاش كنيد تا دوستتان بدارند.
ب ـ خود را تنبيه ميكنيد. احساس ميكنيد كه مستحق عشق و توجه نيستيد و لياقت عشق را نداريد. بنابراين در چنين روابطي باقي ميمانيد تا به خود اثبات كنيد كه مستحق عشق نيستيد.
ج ـ همانندسازي با يكي از والدين. اگر در كودكي شاهد آن بوديد كه مثلاً مادرتان مدام به خاطر توجه، در تعقيب پدرتان بود، ممكن است چنين نتيجه گرفته باشيد كه «روابط» اصولاً اينگونه است و كاملاً طبيعي است كه يكي از طرفين ديگري را بيشتر دوست داشته باشد.
2 ـ رابطهاي که شما كمتر عشق ميورزيد.
اين طرف مقابل است كه بيشتر به شما عشق ميورزد. شما سعي ميكنيد تا خود را متقاعد كنيد كه بيش از آنچه واقعيت دارد، او را دوست داريد. اما از درون خود ميدانيد كه نسبت به او احساس عشق نداريد. اين نوع ارتباط، همانند رابطهي نوع اول متعادل و سالم نبوده و سرانجامي نخواهد داشت.
دلايل زير ميتواند اين نوع ارتباط را توضيح دهد.
الف ـ ميخواهيد از خود محافظت كنيد. اگر در گذشته از طرف كسي كه او را واقعاً دوست داشتهايد، آسيب ديده باشيد، ممكن است اين تصميم ناخود آگاه را گرفته باشيد كه ديگر هرگز كسي را آنچنان دوست نداشته باشيد، كه بعدها از طرف او آسيب ببينيد.
ب ـ يكي از والدين خود را تنبيه ميكنيد. فرد مقابل خود را به جاي يكي از والدين خود می بینید و عصبانيت خود از آن والد را بر روي او تخليه ميكنيد. او را طرد ميكنيد تا همان كاري را كرده باشيد كه او (والد) در كودكي با شما كرده است.
ج ـ ميخواهيد ديگران را كنترل كنيد. رابطه با كسي را انتخاب ميكنيد كه بيشتر به شما عشق ميورزد تا احساس برتري كنيد و احساس كنيد كه همه چيز در كنترل شماست. هنگامي كه فرد مقابل شما در طلب عشق و محبت شما باشد، آسيبپذيرتر خواهد بود و شما احساس ميكنيد كه روي او كنترل داريد.
د ـ همانندسازي با يكي از والدين. اگر در كودكي شاهد آن بودهايد كه يكي از والدين شما سردتر، گوشهگيرتر و منزويتر از ديگري است، ممكن است بپنداريد كه چنين وضعي در روابط كاملاً طبيعي است. اگر با آن والد همانندسازي كرده باشيد، همان الگو را در روابط خود، تكرار ميكنيد.
3 ـ رابطهاي که در آن احساس ميكنيد فرد مقابل نياز به تغيير دارد.
در اين گونه روابط عشق معطوف به خود آن فرد نيست، بلكه عشق به آن فردي است كه اميدواريد به آن تبديل شود. اين نوع روابط به طرز شديدي اعتيادآور است، چرا كه شما در دام اميد به كسي ميافتيد كه قرار است فرد مقابل به آن تبديل شود. دست كشيدن و دل كندن از اين اميد، بسيار مشكل است، چرا كه هرگز قادر نخواهيد بود بگوييد كه بالاخره آن تغيير خاص چه وقت به وقوع خواهد پيوست. اين نوع ارتباط شباهت به قمار دارد.
در زير برخي از علايم اين نوع ارتباط آورده شده است.
به خود ميگوييد كه او به اندكي وقت نياز دارد تا خود و زندگي خود را جمع و جور كند.
به خود ميگوييد كه هيچ كس تا به حال او را آنگونه كه بايد، دوست نداشته است و اگر شما به حد كافي به او عشق بورزيد، قادر خواهيد بود تا او را تغيير دهيد.
احساس ميكنيد كه هيچ كس او را درك نميكند و همه او را دست كم ميگيرند و فقط شما هستيد كه ماهيت واقعي او را ميشناسيد.
مدام نزد خانواده و دوستان خود به خاطر مشكلاتي كه در رابطهتان وجود دارد، عذر و بهانه ميآوريد.
احساس ميكنيد كه هرگز نميتوانيد او را ترك كنيد، چرا كه با ترك كردن او احساس بيارزشي او را تأييد ميكنيد و او ديگر هرگز تغيير نخواهد كرد.
به او بيشتر از خود او، ايمان داريد.
ميدانيد كه عشق كافي از طرف او دريافت نميكنيد، اما به خود ميگوييد كه او دارد نهايت تلاشش را ميكند.
دلايل زير ميتواند اين نوع ارتباط را توضيح دهد.
الف ـ ميخواهيد روي او كنترل داشته باشيد. وقتي به منظور اصلاح كسي به رابطهاي وارد ميشويد، طبيعتاً نسبت به او احساس برتري خواهيد كرد و احساس ميكنيد كه روي او تسلط داريد.
ب ـ از خودتان و زندگي خودتان فرار ميكنيد. با تمركز بر روي كارهايي كه فرد مقابل بايد يا نبايد انجام دهد، شما وقت چنداني براي پرداختن به زندگي خود نخواهيد داشت. وقتي سر گرم اصلاح ديگران هستيم ديگر وقتي نخواهيم داشت تا به خودمان و نقايص خودمان بپردازيم.
ج ـ در كودكي به اين نتيجه رسيدهايد كه نميتوانيد آنچه را ميخواهيد، بدست آوريد. اگر در كودكي طرد شدهايد يا به قدر كافي دوستتان نداشتهاند، ممكن است ناخود آگاه اين نتيجهگيري را كرده باشيد كه نميتوانيد آنچه را ميخواهيد از آنهايي كه دوستشان داريد، بگيريد. بنابراين سعي ميكنيد با كساني رابطه داشته باشيد كه همان احساس ناكامي كودكي را در شما باز توليد كنند. توجه داشته باشید که يك رابطهي سالم رابطهاي است كه فرد مقابل را همانگونه كه «هست» بپذيريد و از او راضي باشيد.
برای مطالعه بقیه مقاله اینجا را کلیک ک