
کدام معيار براي انتخاب همسر مناسب تر است ?اگر شناسنامه تان را ورق بزنيد چهار واقعه زندگي در آن آمده است: تولد، ازدواج، طلاق و فوت؛ كه فقط در ازدواج و طلاق مختاريد، بنابراين ازدواج را نبايد سرسري گرفت بلكه بايد با مطالعه و براساس معيارهاي حقيقي همسر را انتخاب كرد. قبل ازدواج حتماً با يك متخصص يا يك مشاور خِـبره در امور خانواده و برخوردار از اطلاعات امروزي مشاوره كنيد.
اين كه مي گويند «به هم عادت مي كنيد»، «علاقه بعداً پيدا مي شود»همیشه و در همه جا صحيح نيست. زماني علاقه «بعداً» پيدا مي¬شود كه پايه و اساس ازدواج بر معيارهاي عقلاني استوار شده باشد. با عنوان هاي«دعواهاي پدر و مادرم مرا خسته كرده بود!»، «در تنگناي مالي بودم»، «همه دوستانم ازدواج كرده¬اند» و ... تن به ازدواج تحميلي و ناخواسته ندهيد. اگر از دعواهاي والدينتان خسته شد¬ه¬ايد دنبال فكر و چاره اساسي باشيد، براي فرار از محيط پر آشوب خانه ازدواج نكنيد كه ممكن است شما هم به همين مصيبت دچار شويد! براساس نيازهاي اقتصادي ازدواج نكنيد اگر مهر و محبت كه پايه و اساس يك زندگي مشترك است وجود نداشته باشد همه چيز براساس تصادف و شانس پيش مي رود، شايد تصادفاً خوب پيش رود و شايد هم برعكس؛ و به علت اين كه دوستانتان ازدواج كرده اند تن به ازدواج ناخواسته ندهيد. نبايد بدون جهت اعتماد به نفستان را از دست دهيد و نگران شويد كه مبادا كسي به سراغتان نيايد.
به یاد داشته باشید:
زماني ميتوانيد فرد مناسبي را براي ازدواج پيدا كنيد، كه خودتان فرد مناسبي شده باشيد.
زمانی می توانید ارتباط خوبی با همسرتان داشته باشید که ارتباط خوبی با پدر، مادر، برادر و خواهر خود داشته باشید.
فردي را براي همسري خود انتخاب كنيد كه:
ویژگی های خوب پدر یا مادرتان را داشته باشد و ویژگی های منفی آنها را نداشته باشد.
همانند بهترين برادر یا خواهر شما باشد.
بخواهيد از او فرزندي داشته باشيد.
از اينكه شبيه به او شويد احساس بدي نداشته باشيد.
او را همانگونه كه هست، بدون هيچ تغييري بپذيريد.
بتواند برای فرزند شما، پدری بهتر از پدرتان یا مادری بهتر از مادرتان باشد.
شبیه بهترین مرد یا زنی باشد که از کودکی می شناسید.
(برای کسب اطلاعات بیشتر به سطح دوم مقاله مراجعه کنید.)
معيار اصولي و مناسب براي ازدواج چیست و کدام معيار براي انتخاب همسر مناسب¬تر است؟ در پاسخ به این سؤال چند نکته لازم به ذکر است:
• خانواده هر دو نفراز نظر فرهنگي و سنت هاي رايج نزديك به هم باشند.
• تا سر حد امكان، تمكن مالي دو خانواده متناسب با يكديگر باشد.
• اگر هر دو نفر اهل يك شهر نيستند حداقل در ساير زمينه ها و آداب و رسوم نزديك به هم باشند.
• ديدگاه هاي دو خانواده از نظر مذهبي- سياسي- اجتماعي و معاشرت نزديك به هم باشند.
• در خانواده دو طرف پدرسالاري يا مادرسالاري به صورت مطلق وجود نداشته باشد.
• تناسب جسمي- شكل- قيافه و اندام هر دو نفر به هم نزديك باشد تا حدي كه تفاوت¬هاي موجود خيلي چشمگير نباشد.
• از نظر سن و سال متناسب باشند و به اصطلاع عامه «به هم بيايند».
• از نظر ميزان تحصيلات، اختلاف فاحش نداشته باشند.
• در انتخاب محل سكونت يا محل كار اختلاف سليقه نداشته باشند.
• از نظر طرز تفكر و انديشه اجتماعي به هم نزديك باشند.
• ديدگاهشان نسبت به زندگي يكسان باشد.
• تفاوت هاي شخصيتي و خصوصيت¬هاي رفتاري فاحشي نداشته باشند.
• تا آنجا كه مقدور است بهره هوشي آنها نزديك به هم باشد.
• داراي ديدگاه هاي سياسي، گرايش هاي اعتقادي و افق هاي فكري نزديك به هم باشند.
• هر دو نفر استقلال رأي داشته باشند؛ يعني شخصاً در امور زندگي تصميم بگيرند نه با دهن¬بيني و تقليد از ديگران.
• از نظر تفكرات مذهبي در دو قطب مخالف هم نباشند كه بسيار مسئله ساز است.
• داشتن اختلافاتي در موارد اشاره شده گرچه زندگي را سخت مي¬كند و امكان تفاهم را به حداقل مي¬رساند ولي به شرطي كه طرفين اهل تغيير، رشد، تكامل و پيشرفت باشند، همزيستي را غير ممكن نمي سازد.
• كساني كه در زندگاني خويش درجا مي¬زنند و به فكر پيشرفت نبوده و اهل تغيير و تحول نيستند بايد سعي كنند گرد همسري كه با او اختلافات طبقاتي و فرهنگي زيادي دارند نگردند. آموخته¬هاي طول زندگي را مي¬توان تغيير داد زيرا همه آنها اكتسابي هستند و كافي است غلط بودنش به فرد ثابت شود تا ميل به تغيير آنها فزوني يابد ولي عوامل روان¬شناختي و ساختاري شخصيت افراد را به سختي مي¬توان تغيير داد.
• تغيير اين گونه عوامل و مواردي كه در شخصيت آدمهاست در صورتي حاصل مي¬شود كه هر دو طرف قبول كنند وجود تفاوت¬هاي فاحش مسئله ساز است، پس شخص بايد تغيير كند.
• اين تغييرات نياز به طول زمان، آموزش علمي، خواستن و به كاربردن تمرينات لازم دارد. تنها «خواستن» كافي نيست؛ گذشت آگاهانه در زندگي و پاكسازي ذهن از تعصبات، نقش اساسي در تفاهم و سازندگي دارد.
• اين همه تلاش زماني ثمربخش است كه عشق و علاقه در ميان باشد. عشق و علاقه زمينه ساز گذشت مي¬شود و نقش مؤثري در ميل به تغيير آدمي بازي مي¬كنند. اگر اينها نباشند هيچ¬كس براي هدفي اين چنين سخت تلاش نمي¬كند و اگر مهر و محبت باشد و سازندگي هم در پي آن بيايد، آن وقت زندگي معناي واقعي¬اش را پيدا مي¬كند و اين مهم نيز ميسر نيست مگر به لطف فداكاري هر دو طرف؛ كه تغيير در يك طرف هرگز كافي نبوده و نيست .
در ازدواج علاوه بر همسر، شناخت بستگان و خويشاوندان وي نيز ضرورت دارد بنابراين وضعيت دوستان و اقوام بخصوص بستگان نزديك در همسر گزيني نبايد ناديده گرفته شود.
برای اطلاع بیشتر به سطح سوم مراجعه کنید
توصيه مشاوران به مراجعان
1- در انتخاب همسر عجله و شتاب نكنيد. اين امر را با بررسي و تحقيق انجام دهيد.
2- در همسر گزيني وسواس به خرج ندهيد؛ سعي كنيد با ديده اغماض عوامل مختلف را بررسي و تصميم گيري کنيد.
3- چنانچه پدر و مادر و خانواده هاي وابسته، سختگيري كنند براي متقاعد كردن آنها از مشاور خانواده کمک بگيريد.
4-از ازدواج تحميلي خودداري كنيد.
5- در انتخاب همسر پس از بررسي معيارهاي طرف مقابل، وضعيت خود را با وي مقايسه كنيد و در صورت وجودهماهنگي تصميم بگیرید. بدون توجه به شرايط خود انتخاب غیرواقع بینانه و ايده آلي نکنيد.
6- در انتخاب همسر از پدر و مادر و خويشاوندان خود نظرخواهي كنيد ولي مواظب باشيد چون به علت عدم تخصص ممكن است نظر آنان تحت تأثير معيارهاي مناسب نباشد. حتماً با مشاور واجد شرايط مشورت كنيد.
7- براي شناخت همسر از هر دو روش مستقيم و غيرمستقيم استفاده نماييد و حتماً قبل از خواستگاري ، به طور مستقيم، از طريق مشاهده گفت و شنود، از او شناخت پيدا كنيد.
برای اطلاع بیشتر به سطح سوم مراجعه کنید
تصورات غلط در ابتدای آشنایی
1- شمـا تـصـور مي كنـيـد تنها به صرف آنكه شريك خود را دوست داريد ميتوانيـد وي را به دلخواه خودتان تغيير دهيد.
2- شما تصور ميكنيد خواسته و اميال شما همان خواسته و اميال شريك جديدتان ميباشد.
3- شما تصور مي كـنـيـد عشـق و رابــــطه جاودانه است: مادامي كه من عاشـق شريك زندگي خود باشم و انـرژي، پول و وقت خود را براي وي مصروف دارم، او نيز هميشـه در كنار من خواهد ماند.
4- شما تصور ميكنيد چون فداكاريهاي بسياري در حق وي روا داشته¬ايد همواره شريك زندگيتان بايد فرياد رس ودر دسترس شما باشد، حتي اگر شما در بدترين شرايط و سطح در زندگي باشيد..
5- شما تصور ميكنيد شريك زندگي شما مسئول شادي، خوشبختي و آرامش در زندگي شما است.
تمام تصورات فوق اشتباه ميباشد. اكنون به نكات زير براي هر چه توفیق بیشتر در رابطه جديدتان به دقت توجه كنيد:
1- شما قادر به تغيير دادن فرد ديگري نیستید. شما تنها می توانید خودتان را تغيير دهيد تا با تحولات پيرامون خود كنار بياييد. آيا شما ميخواهيد كه شريك شما شخصيت و ماهيت اصيل خود را حفظ كند و يا كسي باشد كه تمایل ندارد؟
2- عشق و رابطه عبارت است از: برآورده ساختن دو جانبه نيازها. ممكن است در مواقعي شريك شما در شرايط روحي نامساعد قرار گيرد و تمايلي نداشته باشد كه شما در كنار او باشيد و به تنهايي نياز داشته باشد. اين واقعيت را بپذيريد. عشق تبادل انرژي ميان دو انسان است.
3- بطور طبيعي ما همگي به سمت فردي گرايش مي يابيم كه از انرژي حیاتی بالاتري نسبت به ما برخوردار باشد. بنابراين كسي كه غرغرو، بد خلق، دمدمي مزاج، پرخاشگر، كينه توز و خودخواه باشد طبعا ما را جذب خود نميكند. بر عكس فردي كه بشاش، سرحال، شاد، و برخوردار از اعتماد بنفس و خودباوري بالا و سالمي باشد ما را مجذوب خود خواهد ساخت.
4- شادي و خوشبختي حالتی ذهني است كه ما در انتخاب آن صاحب اختیار هستیم. تمام شاديها ، رنجها و اندوهها توسط خود شما خلق مي شوند و از خارج شما و يا توسط ديگران سرچشمه نميگيرند. بنابراين شريك خود را مسئول خوشبخت ساختن خود ندانيد. خلاصه شما نبايد براي تامین نيازهاي احساسي خود به شريکتان وابسته باشيد. تنها اين شما هستيد كه مسئول احساسات خود و خلق لحظات مثبت و شيرين در زندگي خود ميباشيد.
5- منتظر شريك زندگي ايده آل براي آغاز يك رابطه نباشيد و يا از شريك خود انتظار كامل بودن نداشته باشيد. ممكن است روزي شريك شما کاری کند و يا حرفي بزند كه سبب رنجش، خشم و نا اميدي شما شود. اما بدانيد كه هيچكس كامل نيست حتي شما. بنابراين منصفانه جايز الخطا بودن انسانها را بپذيريد.
آيا شما براي شروع يك رابطه جديد آمادگي كافي داريد؟
1- فهرستي از آسيبهاي روحي گذشته خود تهيه كنيد سپس يكايك آنها را مرور كرده و منصفانه قضاوت كنيد كه چگونه با آنها كنار آمده یا آن ها را حل كرده و يا پذيرفته ايد. اگر تصور ميكنيد مسايلي در گذشته شما وجود دارند كه به آن ها نپرداخته و بطور جدي و كافي با آنها برخورد نكرده ايد و هنوز لاينحل باقي مانده اند بهتر است پيش از آنكه قدم در يك رابطه تازه بگذاريد آنها را رفع کنید. آسيبهاي روحي ميتوانند شامل سوء رفتارهاي احساسي، فيزيكي و جنسي در دوران كودكي شما، طلاق والدين، از دست دادن والدين و يا يك عزيز، و يا روابط ناهنجار، ناكام و ناسالم شما در گذشته باشند. زيرا همان مسايل ميتوانند در رابطه جديدتان رخنه كنند و خود را به اشكال مختلف نمايان سازند و مانع شكل گيري يك رابطه سالم گردند.
2- خودآگاهي و عزت نفس شما تا چه حدي است؟ فقدان خودآگاهي و اعتماد بنفس لازم شكل گيري يك رابطه صميمي و سالم را دشوار و غير ممكن ميسازد. براي آنكه متوجه گرديد تا چه اندازه خودتان را ميشناسيد سعي كنيد به پرسشهاي زير پاسخ گوييد:
*آيا قادر به بيان مهمترين و عميقترين ارزشهاي زندگي خود مي¬باشيد؟
* آيا قادر به بيان انتظارات و نيازهاي خود از رابطه دلخواهتان مي¬باشيد؟
* آيا اهداف زندگي خود را شناخته ايد؟ و آيا براي دستيابي به آنها از برنامه مدوني پيروي ميكنيد؟
* آيا نقاط ضعف و قوت خود را كاملا ميشناسيد؟
براي پي بردن به ميزان عزت نفستان به پرسشهاي زير پاسخ گوييد:
* خود را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
* آيا نظر مثبتي نسبت به خود داريد؟
* ديگران چگونه شما را ارزيابي ميكنند؟
اگر پاسخهاي شما گوياي آن ميباشند كه شما در پذيرش و دوست داشتن خود مشكل دارید و غالبا با واكنش منفي ديگران مواجه ميگرديد بايد براي ارتقاي سطح اعتماد بنفس و عزت نفس خود بيشتر تلاش كنيد. عشق به خويشتن پايه و اساس يك رابطه سالم است.
3- آيا روابط پيشين شما حقيقتا در گذشته بوده و پايان پذيرفته اند؟ اگر شما بطور كامل تجارب و مسايل دردناك و ناخوشايند گذشته خود را كنار نگذاشته و به دست فراموشي نسپرده باشيد (البته پس از درس عبرت گرفتن از آنها)، احتمال آنكه آنها را به رابطه كنوني و يا آتی خود بكشانید بسيار زياد است. زيرا مشكلات تا زماني كه كاملا حل و رفع نگردند مجددا در مغز مرور گشته و تكرار ميگردند. بنابراين بسيار اهميت دارد كه پيش از آنكه وارد رابطه جديدي شوید با تمام رنجها و مشكلات روحي عمده روابط پيشين خود بطور سازنده اي كنار آمده باشيد.
4- آيا حقيقتا از خواسته، نيازها و اميال خود از يك رابطه آگاهي داريد؟ ما همگي با انتظارات و دلايل گوناگون گام در يك رابطه جديد ميگذاريم. با آگاهي كامل از اين انتظارات و خواسته ها قادر خواهيد بود مناسب بودن رابطه فرا روي خود را با ديد باز تري تعيين كنيد. اغلب افراد همان شخصي را براي آغاز رابطه خود برميگزينند كه در ضمير ناخودآگاه شان خواهان آن هستند. ضمير ناخودآگاه مكاني است كه ما عميق ترين نيازها و آرزوهاي ناكام مانده و همچنين ترسهاي خود را در آن نگهداري ميكنيم. بنابراين بسيار اهميت دارد كه پيش از گام نهادن در يك رابطه جديد تمام احساسات گذشته و نيازهاي مربوط به رابطه آينده خود را مورد بررسي قرار دهيد. منصفانه درباره هر آنچه كه از يك رابطه و همچنين از ويژگيهاي شريك زندگي خود انتظار داريد مطمئن و آگاه گرديد.
برای اطلاع بیشتر به سطح سوم مراجعه کنید
در سطح سوم می خوانیم:
مقدمه
آيا ازدواج ساده است؟
آيا عشق كافي است؟
دلايل درست و نادرست ازدواج
افرادي که براي ازدواج مناسب نيستند.
اختلال شخصيت و نامناسب بودن براي ازدواج
افرادي که براي ازدواج با يکديگر نا مناسب اند
روابطي که مناسب ازدواج نيست
علايم هشدار دهنده در ازدواج
ملاكها و معيارهاي ازدواج موفق
پيشبيني كنندههاي ازدواج موفق
تفاهم( understanding )
تست تفاهم
نتایج تست تفاهم
{mospagebreak title=مقدمه}مقدمه
معمولاً جامعه را در اولين تقسيمبندي به چند نهاد اصلي تقسيم ميكنند. نهادهای خانواده، آموزش، اقتصاد، حكومت و دين و در جوامع پيشرفته نهاد علم نيز در سده اخير به نهادهاي اجتماعي اضافه شده است. نهاد خانواده يكي از نهادهاي مهم اجتماعي است كه با ازدواج آغاز ميشود. بنابراين، ازدواج از آنجا كه مراسم آغازين اين نهاد مهم اجتماعي است اهميت بنيادين و پايهاي دارد. سنگ بناي نهاد خانواده در ازدواج گذاشته ميشود و ما از ديرباز معتقد بودهايم كه:
خشت اول چون نهد معمار كج تا ثريا ميرود ديوار كج
ما در انتخاب خانوادهاي كه در آن به دنيا آمدهايم هيچ گونه اختياري نداشتهايم، اما معمار خانواده آتي خود خواهيم بود. هرچند ازدواج همهي امر خانواده نيست اما خشت اول و سنگ بناي خانواده است. بنابراين يكي از مهمترين مسايل در نهاد خانواده، ازدواج و مسايل پيرامون آن است. ازدواج يك نقطه عطف در زندگي انسان و يكي از مهمترين تصميمات طول زندگي فرد است. با ازدواج خانواده تشكيل ميشود و نظام خويشاوندي شكل ميگيرد و نسل بقا مييابد.
ازدواج موفق پايه و بنياني عالي براي ايجاد خانوادهاي شاد و مستحكم است و «هيچ چيزي در جهان نميتواند زندگي انسانها را شادابتر و بهتر كند مگر افزايش ازدواجهاي موفق». حتي استحكام يك كشور با استحكام خانوادهها همبستگي دارد.
جواني و آرزوي همسر و فرزند داري، اما از تو ميپرسم: آيا چنان مردي هستي که آرزوي فرزند را سزاوار باشد؟
آيا پيروزمند، فاتح خويش، فرمان رواي حواس، و سرور فضيلتهايت هستي؟ از تو چنين ميپرسم.
يا آنچه از نهفت آرزويت زبان ميگشايد حيوان است و نياز؟ يا تنهايي؟ يا ناسازگاري با خويش؟
ميبايد برتر و فراتر از خويش بنا کني. اما نخست خود ميبايد بنا کرده شوي، با تن و رواني سزاوار.
نه تنها چون خودي را، که برتر از خودي را ميبايد فرا آوري، باغ زناشويي در اين کار تو را يار باد.
من خواست دو تني را زناشويي ميخوانم که کسي را ميآفرينند از آفرينندگان خود بيش. آنچه من زناشويي ميخوانم، احترام اين دو تن است به يکديگر در مقام خواستاران چنين خواست. مقدس باد چنين خواست و چنين زناشويي.
فرديش نيچه از کتاب «وچنين گفت زرتشت»، ترجمهي داريوش آشوري
آماده نبودن براي ازدواج، مانند آماده بودن براي ناكامي و شكست است. ازدواج امري پر خطر است و يكي از مهمترين تصميمات زندگي است، كه بر تمام وجوه آيندهي فرد تاثير ميگذارد و ميتواند رضايت آورترين و يا مأيوسكنندهترين تجربهي زندگي باشد. البته هيچگاه نميتوان به ازدواج به صورت كاملاً سياه يا سپيد نگاه كرد، بلكه در واقع بسياري از ازدواجها از برخي جهات رضايتآور هستند و از برخي جهات مأيوس كننده. پاسخ به اين سؤال كه چگونه ميتوان سطح رضايت زندگي زناشويي را افزايش داد، يكي از سؤالهاي بسيار اساسي است كه به نظر ميرسد همهي مردم براي آن جوابهايي دارند. اما اكثر مردم آن قدر كه وقت و انرژي براي مراسم ازدواج صرف ميكنند، براي انتخاب مناسب همسر و آمادگي براي ازدواج وقت نمی گذارند. بسياري از ازدواجها از همان روزهاي اول با مشكلات زيادي روبرو ميشوند. اما سكوت راه مناسبي به نظر می آید (بيشتر براي خانمها) و خشم و نفرت و لعنت به تقدير و روزگار راه ديگري است و عالم بيخبري و افيون و مواد هم براي خود راهي است. ما به اين شيوهها پناه ميبريم تا مبادا كه آبروها بريزد و مردم بفهمند و دشمن شاد شود. اما آيا هرگز به دنبال اين بودهايم كه براي ازدواج و عواقب خوب و بد آن آماده شويم؟ آيا هرگز بدنبال اين بودهايم كه بدانيم چگونه تعارضها را حل كنيم؟ و آيا اصلاً ميخواهيم كه مشكلات را ببينيم؟
{mospagebreak title=ایا ازدواج ساده است؟}آيا ازدواج ساده است؟
بسياري معتقدند كه ازدواج كار سادهاي است، اما تداوم زندگي و رضايتمندي از ازدواج سخت است . برخي معتقدند كه اگر ازدواج ساده است، بايد طلاق و جدايي سخت و دشوار باشد، تا زندگيها به سرعت به سوي فروپاشي نرود. در واقع هم طلاق كار سادهاي نيست، به ويژه زماني كه فرزند يا فرزنداني در بين باشند. طلاق گاهي يك ضرورت غمانگيز و ناراحتكننده است. بهخصوص در ازدواجهايي كه همسران يا خانوادهها از آزارهاي جسماني و آزارهاي عاطفي و هيجاني يا سؤ مصرف مواد و الكل ويران و تباه شده باشند و مزرعه خانواده از اين آزارها شخم خورده و هيچ راه ديگري وجود نداشته باشد.
ما معتقديم كه ديد پيشگيرانه نسبت به طلاق بسيار حايز اهميت است. ما بايد به جاي سخت كردن طلاق به هر شيوهاي، تلاش كنيم تا نياز به طلاق بهوجود نيايد. به نظر ميرسد، مشكل عمده اين است كه ازدواج ساده تلقی می شود و حتي بسيار سادهتر از طلاق.
{mospagebreak title=آیا عشق کافیست؟}آيا عشق كافي است؟
پاسخ اين سؤال هم پيچيده است و هم كاملاً ساده. دو نفر كه عاشق يكديگر هستند، هر كدام ديگري را ايدهال ميداند. مانند دو نوازنده كه هر كدام از ديد ديگري بسيار زيبا و دلنشين مينوازد. اما بعد از ازدواج اين دو نفر بايد با هم يك آهنگ و يك موسيقي را ارايه كنند و اين غير از هنر نوازندگي به تنهايي، نياز به هارمونی یا هماهنگي دارد و عنصر هماهنگي آن چيزي است كه فراتر از عشق است. ما معتقديم كه هماهنگي در زندگي مشترك، تا حد زيادي قابل ياد گرفتن است و با آموختن مهارتهاي ارتباطي، موفقيت ازدواج افزايش مييابد.
ارتباط نزديك و صميمانه در ازدواج مانند قايقراني در ميان امواج خروشان است و تنها با عشق به قايقراني نميتوان از خطرات آن به سلامت گذشت. ما نياز به لنگري از عشق داريم تا پيوندمان را محكم كند، نياز به سازگاري و توافق داريم تا جليقهي نجات ما باشد و نياز به يك قطبنما داريم، تا بدانيم كه دو نفري به چه سمتي بايد پارو بزنيم، تا از حوادث به سلامتي عبور كنيم.
هيچ فردي بدون مطالعه، در زمينهي «ارتباط» متخصص نيست. همانطور كه در هيچ زمينهي ديگري هم بدون يادگيري و دانستن و مطالعه، تخصص كسب نميشود. افزايش دانش دربارهي «ارتباط»، «خانواده» و «ازدواج» به ما كمك ميكند تا انتخاب بهتري داشته باشيم و كيفيت ارتباط با همسرمان را بهبود بخشيم.كيفيت ارتباط در زمان نامزدي و قبل از ازدواج معيار بسيار مناسبي است براي آنچه كه بعد از ازدواج پيش خواهد آمد. بنابراين اگر بتوانيم كيفيت ارتباط را در زمان نامزدي و قبل از ازدواج بهبود ببخشيم ميتوانيم كيفيت ارتباط بعد از ازدواج را نيز ارتقا دهيم.
{mospagebreak title=دلایل درست و نادرست ازدواج}دلايل درست و نادرست ازدواج
براي ازدواج كردن دلايل بسياري وجود دارد، اما براي ازدواج نكردن دليل آوردن اغلب سخت ومشكل است. در اين قسمت دلايل درست ازدواج را كه ميتواند به ازدواج موفق منتهي شود، فهرست ميكنيم و در آخر دلايل منفي و استدلالهايي كه ميتواند به يك ازدواج نافرجام منتهي شود را خواهيم آورد.
دلايل درست ازدواج
1 ـ مصاحبت و همراهي (Companionship) : شريك شدن با ديگري در زندگي دليل رايج و مناسبي براي ازدواج است. مصاحبت و همراهي به اين معني است، كه در سفر زندگي شريك و همراهي داشته باشيم. هر چند برخي از مردم به اشتباه تصور ميكنند كه ازدواج به تنهايي آنها خاتمه خواهد داد. مطلب مهم اينجاست كه چه كسي پيشقراول اين سفر خواهد بود. آيا هر دو در يك راه ميخواهند بروند، يا اينكه يكي از همسران (معمولاً آقايان) ديگري را در سفر خود شريك ميكند. اگر زن براي خود مقصدي نداشته باشد، شايد بتوان او را به همراهي فرا خواند. اما همراهي با فردي كه قصد معيني ندارد، چندان رضايت بخش نيست و اگر ديگري را با اجبار همراه خود كنيم، باز هم سفر دلنشين نخواهد بود و تعارض و دلزدگي را در خود نهفته دارد.
2 ـ عشق و صميميـّت: نياز به عشق و صميميـّت، با نياز به مصاحبت و همراهي رابطه دارد. محبت اصيل و حقيقي براي فرد فرد آدميان هديهاي فوق العاده است.
3 ـ شريك حمايتكننده: دليل مناسب ديگر، فرصتي است كه ازدواج براي رشد فرد به عنوان يك انسان فراهم ميكند. اگر يكي از دو نفر فقط به فكر رشد خود و علايق حرفهاي و نياز خود به شهرت و موفقيت باشد، ازدواج نميتواند بقا داشته باشد؛ يا حداقل بقاي رضايتبخشي نخواهد داشت. اما شريك شدن در موفقيتهاي يكديگر و حمايت اصيل و صميمانه ميتواند ارتباط را تقويت كند و به آن ثبات بخشد. ازدواج مناسب ميتواند بهترين فرصت براي موفقيت هر دو نفر باشد.
4 ـ شريك جنسي: ازدواج منبع با ثباتي براي ارضاي جنسي هر دو نفر است و راهي است مشروع و مجاز براي بروز هيجانات و رفتارهاي جنسي. اما اگر ارتباط جنسي دليل اصلي ازدواج باشد، معمولاً با ازدواج موفقي روبرو نخواهيم شد.
5 ـ والد شدن : دليل رايج ديگر جهت ازدواج صاحب فرزند شدن است. والد شدن البته موهبتي آميخته با تضاد است. از يكسو تربيت فرزند وظيفهاي سخت و اغلب حتي دلسرد كننده است اما از طرف ديگر كاري بسيار رضايتآور است. وقتي فرزندان بزرگ ميشوند و به حد كافي مستقل ميشوند، اكثر والدين بيان ميكنند كه اين تجربه براي همهي عمر آنها كافي بوده است و ديگر نميخواهند كه صاحب فرزند شوند؛ اما اغلب خواهند گفت، كه اگر يكبار ديگربه دنيا بيايند باز هم تصميم به داشتن فرزند خواهند گرفت. هر فردي نميتواند پدر يا مادرخوبي باشد و اين البته وظيفهاي دشوار است. آمدن فرزند ميتواند بر ازدواج تأثير مثبت و يا به عكس تأثير منفي و مخرب داشته باشد. زوجهايي كه با موفقيت فرزندان خود را بزرگ كردهاند، انسجام با اهميتي بين خود ايجاد ميكنند و از آنچه كه با هم انجام دادهاند، احساس افتخار و غرور ميكنند.
دلايل نادرست ازدواج
دلايلي هست كه فرد به خاطر آنها ازدواج ميكند، ولي همان دلايل ميتواند ازدواج را با مشكلات و تضادهاي قابل توجهي رو يا روي كند. دلايل نادرست ازدواج در زير فهرست شدهاند.
1 ـ شورش بر عليه والدين: براي بسياري از ما راحت نيست، اقرار كنيم كه با والدين خود تعارض داريم. تعارض با والدين، ميتواند يكي از دلايلي باشد كه فرد جوان را به سوي ازدواج سوق دهد. وقتي كه فردي در خانوادهاي زندگي ميكند كه والدين او اهانت كننده و تحقيركننده هستند، به نظر ميرسد كه ازدواج انتخاب موجهي باشد. آنهايي كه در آتش تعارضهاي طولاني مدت والدين سوختهاند، آنهايي كه قرباني پدر و مادري معتاد بودهاند و آنهايي كه قرباني آزارهاي جسماني، هيجاني و جنسي در خانواده بودهاند، دلايل موجهي دارند تا از خانواده به نحوي بگريزند و از آن دور شوند. اما آيا داشتن دليل موجه براي «ترك خانواده» ضرورتاً دليل موجهي براي «ازدواج» است؟! در اينگونه موارد بهتر است كه افراد استقلال شخصي خود را بسط دهند و با خانوادهي خود رو در رو شوند به روابط خود و خانوادهي خود بيانديشند و براي مشكلات و مسايل راه حلي بيابند، تا اينكه درگير ازدواج شوند و يا به فكر ازدواج باشند. با ازدواج ميتوان از يك شرايط فاجعهبار گريخت اما با چه بهايي؟ آيا به بهاي وارد شدن در يك شرايط فجيع ديگر؟ تحقيقات نشان ميدهد كه بسياري از افرادي كه از آزار والدين به ازدواج پناه بردهاند، ازدواج آنها نيز آزاردهنده بوده است.
2 ـ جستجوي استقلال: جوانان كشش زيادي دارند براي اينكه روي پاي خود بايستند و كارهايشان را خودشان انجام دهند و يا مستقل باشند . اما استقلال امري است كه فرد فقط به تنهايي ميتواند به آن برسد. با اتكاي به همسر، فرد به استقلال نخواهد رسيد. بسياري هستند كه ازدواج ميكنند تا مستقل شوند، اما مستقل شدن سالها وقت ميبرد و امري است وابسته به خود فرد تا هر چه بيشتر، روي پاي خود بايستد.
3 ـ التيام يك ارتباط شكست خورده: اليتام رنجها و دردهاي يك ارتباط شكست خوردهي اخير، دليل منفي ديگري براي ازدواج است. اين از جمله موضوعاتي است كه شناسايي آن در ديگران آسان تر از شناسايي آن در خودمان است. پاسخ رايج به هشدارهاي ديگران معمولاً اين است كه ”نه ! من ميفهمم كه شما چه مي گوييد، اما اين مورد فرق دارد“ . ما تمايل داريم كه ارتباط جديد و آميخته با عشق را تنها از منظر وجوه مثبت بنگريم و از اينكه ممكن است اين ارتباط واكنش به يك ارتباط قبلي باشد ميپرهيزيم و غفلت ميكنيم. فردي كه در موقعيت التيام است، ممكن است براي حمايت هيجاني نياز به يك ارتباط ديگر داشته باشد. ازدواج زماني موفقتر خواهد بود كه دو نفر«بخواهند» ازدواج كنند؛ تا اينكه «نياز» به ازدواج داشته باشند. ارتباطي كه بر اساس التيام يكي از دو نفر شكل بگيرد، از همان آغاز در معرض خطر است. چرا كه عاطفهي بين آن دو نه تنها به دليل دوستي و عشق، نيست بلكه به خاطر شفابخشي و التيام زخمها و جراحات ارتباط ديگري است كه قبلاً رخ داده است.
4 ـ فشار خانواده و يا اجتماع: برخي از خانوادهها مطابق آداب و فرهنگ و عرف خود براي ازدواج به جوانان فشار ميآورند. در يك جامعهي شهري و تحصيل كرده، اين فشار ميتواند نامحسوس و ظريف باشد. اما در جامعهاي ديگر با صراحت به طور مستقيم از جوان ميخواهند كه ازدواج كند. خانمها بيشتر در معرض اين استرس هستند. بسياري از دانشجويان وقتي كه شهر خود را ترك ميكنند و به دانشگاه ميروند، پس از مدتي شاهد ازدواج هم كلاسيهاي دورهي دبيرستان خود خواهند بود؛ كه حتي بچهدار نيز شدهاند و همين ميتواند بر آنها فشار رواني و استرس وارد كند. در ازدواج نبايد عجله كرد. شتاب در ازدواج، بعيد است كه به ارتباط شاد و سالمي منجر شود. افرادي كه با دلايل درست سعي در انتخاب همسر دارند، نبايد تسليم اين فشارها شوند.
5 ـ ازدواج اجباري: برخي افراد تحت فشار خانواده يا دوستان به يك ازدواج از قبل ترتيب داده شده تن ميدهند. گاهي اوقات از زمان كودكي در مورد ازدواج دو نفر صحبت شده است. همهي خانواده بر اين اعتقاد بودهاند، كه اين دو نفر باهم ازدواج خواهند كرد و حالا كه اين افراد بزرگ شدهاند، احساس فشار و اجبار ميكنند كه بايد باهم ازدواج كنند. ازدواج اجباري در ايران با بالاترين آمار طلاق و مشكلات بعدي همراه است.
6 ـ نياز جنسي: ازدواج فقط براي رفع نياز جنسي احتمالاً نميتواند به ازدواج موفقي منجر شود. چرا كه ديگر عوامل مرتبط با ازدواج، معمولاً از چشم دور ميماند. در اين گونه ازدواج زيباييهاي ظاهري همسر بيشتر مد نظر قرار ميگيرد و شتاب و تعجيل نيز عامل تأثيرگذار منفي ديگري است. اين مسأله بيشتر در مردان مشاهده ميشود، يا افرادي كه بسيار مذهبي هستند. در فرهنگ عامه، عدم ارضاي نياز جنسي سبب برخي بيماريهاي رواني دانسته ميشود. مثلاً براي بهبود حال بيماران رواني برخي توصيه به ازدواج ميكنند، كه نه تنها حال بيمار را بهبود نخواهد بخشيد، بلكه استرس و فشار رواني بيشتري را ايجاد خواهد كرد؛ كه ميتواند بيماري را تشديد كند.
7 ـ دلايل اقتصادي: امنيت اقتصادي و نيز تغيير طبقهي اجتماعي كه با وضعيت اقتصاد ارتباط دارد، همواره يكي از دلايل سنتي ازدواج بوده است. البته در دورههايي كه امنيت اقتصادي كم است، طبيعتاً در نطر گرفتن اقتصاد و مسايل حاشيهاي آن دليل موجهي براي مردم به نظر ميرسد و در بسياري از ازدواجها اين مسأله پررنگتر ميشود. به نظر ميرسد در خانمها اين مسأله رايجتر باشد. تكيه بر وضعيت مالي شوهر و يا وضعيت مالي خانوادهي او براي آنها ايجاد امنيت ميكند. هر چند كه در آقايان نيز اين تمايل وجود دارد، اما آنها سعي ميكنند كه اين تمايل را صراحتاً ابراز نكنند. يكي از موارد ديگري كه ايجاد امنيت اقتصادي ميكند، شاغل بودن هر دو نفر است. چرا كه در صورتيكه يكي از آنها بيكار شود، ديگري درآمد خواهد داشت و دورهي بيكاري با امنيت بيشتري سپري خواهد شد. البته ازدواج، خود به خود امنيت اقتصادي ايجاد نميكند. اما در اكثر فرهنگها اين امر از اهميت زيادي برخوردار است. در بسياري از كشورها رايجترين مشكل همسران، مشكل اقتصادي و مالي است.
8 ـ تنهايي و استيصال: همه ما گاهي در زندگي احساس تنهايي ميكنيم. اما ازدواج به اين دليل كه احساس تنهايي ميكنيم و براي فرار از تنهايي يك دليل نادرست است. بهتر است تنهايي خود را از راههاي ديگري بر طرف كنيم، تا اينكه بخواهيم با ازدواج آن را رفع كنيم.
9 ـ احساس گناه: گاهي در رابطه با يك نفر احساس گناه ميكنيم و به دليل احساس گناه يا احساس ترحم با او ازدواج ميكنيم. احساس گناه يا احساس ترحم به هر دليلي كه ايجاد شده باشد، يك دليل نادرست براي ازدواج است.
10 ـ احساس كمبود و تهي بودن: گاهي افرادي كه هدفي را در زندگي دنبال نميكنند، نميدانند كه از زندگي چه ميخواهند، احساس ناكامي ميكنند و از زندگي خود راضي نيستند، براي حل اين مشكلات به ازدواج روي ميآورند، كه قطعاً دليل نادرستي براي ازدواج است. مشكلات ذكر شده بايد از راههايي غير از ازدواج حل شود. ازدواج يك رابطهي درماني نيست، بلكه يك رابطهي صميمانه است.
اغلب ازدواجها با دلايل درست و نادرست آميخته با هم شكل ميگيرند. هر چه كه دلايل درست ازدواج بيشتر باشد، احتمال موفقيت و پايداري ازدواج افزايش مييابد.
{mospagebreak title=افرادی که برای ازدواج مناسب نیستند}افرادي که براي ازدواج مناسب نيستند.
برخي از افراد براي ازدواج مناسب نيستند و بايد از آنها پرهيز شود. برخي از خصلتها و ويژگيها هست، كه ازدواج و زندگي مشترك را با مشكلات بسيار زيادي روبرو خواهد ساخت. البته هيچ كدام ما بيعيب نيستيم و واضح است كه هر كدام ما ضعفها و كاستيهاي خاص خودمان را داريم. اما برخي از ويژگيهاي منفي هستند، كه در مقايسه با ساير خصلتها خطرناكتر و مخربتر هستند و در صورتيكه فردي صاحب آن ويژگي باشد، زندگي با او در واقع يك كابوس خواهد بود. در زير ويژگيهايي ذكر ميشود كه در صورت وجود آن، ازدواج با آن فرد زيان بخش و آسيبزننده خواهد بود و لازم است كه از چنين فردي اجتناب شود.
1 ـ افرادي كه معتاد به مصرف موادمخدر، الكل يا دارو هستند.
اگر دست خود را در آتش ببريد، حتماً خواهيد سوخت. اگر خود را جلوي ماشين بياندازيد حتماً زير گرفته خواهيد شد. اگر عاشق يك الكلي يا معتاد به موادمخدر بشويد، حتماً آسيب خواهيد ديد.
كسي كه معتاد به مصرف موادمخدر يا مصرف مشروبات الكي است، در واقع فردي است كه سعي ميكند با استفاده از يك ماده شيميايي بر مغز خود تأثير بگذارد، تا از مشكلات و دنياي واقعي دور شود.
ما با تعداد بيشماري از زوجها و همسران روبرو ميشويم، كه در ابتداي زندگي اعتياد را يك امر عادي ميدانستهاند؛ يا فكر ميكردهاند كه موضوع چندان مهمي نيست و نامزد آنها پس از ازدواج مواد را ترك خواهد كرد و به اين اميد تن به ازدواج دادهاند و بعد با يك زندگي بحران زده روبرو شدهاند. زندگي پرملالتي كه در آن بسيار آسيب ديدهاند و راههاي گريز از آن بسيار محدود بوده است.
براي آنكه به طور خيلي خلاصه با اعتياد آشنا شويم، در اينجا اطلاعات محدودي ميآوريم، تا تصوير صحيحتري از اعتياد داشته باشيم.
76 درصد مردان و 65 درصد زناني كه معتاد به مصرف مواد هستند، يك بيماري رواني ديگر نيز دارند. علايم افسردگي بين افراد مبتلا به سوء مصرف مواد يا وابستگي به مواد شايع است و احتمال خودكشي موفق بين مبتلايان به بيماري سوء مصرف مواد تقريباً 20 برابر بيشتر از كل جمعيت است.
از آنجا كه فرد معتاد نياز به درمان جدي دارد، بايد از ازدواج با او پرهيز كرد. اين پرهيز از ازدواج تنها به دليل خود اعتياد نيست، بلكه به دليل تأثيرات روانشناختي است كه مصرف مواد بر روي فرد بر جاي ميگذارد. مثلاً مصرف مواد افيوني از قبيل ترياك، ايجاد خواب آلودگي، بياشتهايي، كاهش ميل جنسي، كاهش فعاليت، تغيير در شخصيت، وراجي، بيش فعالي، تحريكپذيري، پرخاشگري، تهييج، بدبيني، ناتواني جنسي و توهم ميكند. آيا با فردي كه تحت تأثير مواد داراي چنين شرايطي هست ميتوان ارتباط صميمانهاي برقرار كرد؟ مسأله اعتياد يكي از جديترين مسايلي است كه قبل از ازدواج بايد به آن توجه كرد. در تحقيق قبل از ازدواج، اين مورد يكي از الزامات است. دانستن اينكه آيا يكي از اعضاي اصلي خانوادهي فرد معتاد هست يا نه؟ نيز ميتواند كمك كننده باشد. چرا كه يك الگوي ژنتيك در بيماري سوء مصرف مواد مشاهده ميشود.
ازدواج با فرد معتاد يك خودآزاري و يك آسيب جدي است. اما اگر فردي را دوست داريد كه معتاد است، تنها ميتوانيد از او بخواهيد كه مواد را كنار بگذارد و براي ترك مواد كمك تخصصي بگيرد در صورتي كه اين فرد موفق به ترك مواد شد، لازم است تا يك سال از ازدواج با او خودداري كنيد. چون 12 ماه اول پس از قطع وابستگي دورهي پر خطري براي عود بيماري به شمار ميرود. اين دوره را اصطلاحاً دوره بهبود موقت اوليه ناميدهاند. پس از آن همچنان بايد با احتياط بسيار با چنين افرادي ازدواج كرد.
يك فرد معتاد، لازم است تا به خودش بپردازد و در ابتدا بيماري خود را درمان كند. بسياري از اين افراد براي فرار از واقعيت اعتياد، ممكن است به ازدواج رو آورند. و يا حتي خانوادههاي آنها تصور كنند كه ازدواج ميتواند درمان اعتياد آنها باشد. درمان اعتياد همانند درمان ديگر بيماريهاي روانشناختي، يك درمان كاملاً متمركز و تعريف شده است و ازدواج تنها ميتواند استرس اين افراد را اضافه كند و مصرف مواد آنها را افزايش دهد.
تراژدي و خيمي كه در جامعه ما در اين سالها روي داد، تراژدي همسران معتادان تزريقي بود. بسياري از اين معتادان به دليل استفاده از سرنگ مشترك دچار بيماري ايدز شدند و به دليل ارتباط جنسي با همسران خود، همسران آنها نيز دچار اين بيماري مهلك شدند. آيا آنها باور ميكردند كه روزي دچار چنين تراژدي مهيبي شوند؟
2 ـ افرادي كه به سرعت و به شدت خشمگين ميشوند.
همهي ما در زندگي خود خشمگين ميشويم. وقتي كه اوضاع بر وفق مراد نيست، وقتي كه ناراحت هستيم، يا در حق ما بي عدالتي شده است، خشمگين ميشويم. اين نوع از خشم طبيعي است و همهي ما آن را احساس ميكنيم. اما برخي افراد به طور ناگهاني و با شدت بسيار زياد خشمگين ميشوند. يا به عبارت ديگر خشم آنها غير معمولي و نامتناسب است. زندگي با چنين افرادي يك تجربهي بسيار وحشتناك است. اين افراد با خشم خود، همسر و فرزندانشان را كنترل ميكنند. وقتي با چنين افرادي روبرو ميشويم، براي اينكه مورد حملهي خشم آنها واقع نشويم، رفتار خود را بسيار كنترل ميكنيم و در حال ترس از آنها به سر ميبريم. چرا كه هر لحظه احتمال آن ميرود كه عصباني شوند و خشم خود را با شدت هرچه تمامتر بروز دهند. كنترل رفتار در برابر اين گونه افراد براي مدتي كوتاه امكانپذير است، اما در زندگي مشترك حقيقتاً انرژي فراواني از انسان ميگيرد.
در زير برخي از نشانههاي هشدار مربوط به خشم ناگهاني و بدون كنترل آورده شده است:
هنگامي كه برخي چيزهاي كوچك مطابق ميل او نيست، از كوره در رفته و خشم خود را روي كساني كه در اطراف او باشند، خالي ميكند.
هنگامي كه با نظر او موافق نيستيد، با فرياد، بد دهني و تهديد پاسخ ميدهد.
هنگامي كه از او ميخواهيد تا كار سادهاي را برايتان انجام دهد، حالت تدافعي گرفته و مخالفت ميكند.
هنگامي كه به او توضيح ميدهيد كه رفتارش چه تأثيري بر شما ميگذارد، احساس ميكند كه به او حمله شده است و متقابلاً بيرحمانه به شما حمله ميكند.
خشم خود را با كوبيدن در، قطع تلفن، ترك اتاق و… بروز ميدهد.
خلق و خويش به ناگهان از وضعيتي مهربان، گرم و صميمي، در عرض تنها چند ثانيه به وضعيتي عصباني تغيير ميكند.
وقتي كاري را كه ميخواهد برايش انجام نميدهيد، يا مرتكب اشتباهي ميشويد، آمادگي او براي اينكه داد بزند و شما را تحقير كند، بالاست.
به كرات در مكانهاي عمومي نظير رستورانها، مراكز خريد، خانهي دوستان و… صدايش را بلند كرده و يا عصباني ميشود.
خشم خود را به صورت فيزيكي و با زدن و يا پرت كردن اشيا و هل دادن و يا زدن شما و يا ديگري نشان ميدهد.
قبل از ازدواج لازم است كه به مسألهي خشم توجه كنيم. در صورتيكه فرد مورد نظر شما در كنترل خشم خود مشكل دارد و به شدت خشمگين ميشود، ارتباط شما در آينده مخدوش خواهد بود. از ازدواج با چنين افرادي بايد پرهيز كرد. زندگي با چنين افرادي به شدت آسيبزننده است.
تعدادي از اين افراد بعد از ازدواج خشم خود را با زدن همسر خود خالي ميكنند. در ادبيات علمي آنها را به عنوان همسر آزار ميشناسيم. همسر آزاري يك مورد بسيار جدي در روابط خانوادگي به شمار ميرود. برخي از خانمها، پس از ازدواج متوجه ميشوند كه همسر آنها دست بزن دارد وخشم خود را با زدن آنها كاهش ميدهد. بسياري از اين خانمها اولين باري كه متوجه اين مسأله ميشوند، بهت زده ميشوند، و نميدانند كه چه بايد بكنند. همسر آنها در عين حال كه به آنها ابراز عشق و صميميت ميكند، در لحظهي عصبانيت به راحتي آنها را ميزند و بد دهني ميكند.
زماني كه اين خانمها از شوهران خود ميخواهند كه رفتار خود را تغيير دهند، آنها معمولاً می گویند كه: «تو نبايد كاري كني كه من عصباني شوم» و به اين صورت سعي در كنترل همسر خود دارند. خانمي كه با اميد فراواني به زندگي مشترك پا گذاشته، پس از عقد ازدواج، اولين سيلي را كه از همسر خود ميخورد، احساس درد، تنهايي، شرم، خجالت، ناتواني، خشم و افسردگي ميكند. عزت نفس این همسران شديداً آسيب ميبيند و معمولاً ناتوان از تصميمگيري، به زندگي با شوهر آزارگر خود ادامه ميدهند. همسران آزار ديده گاه به قدري تحقير ميشوند، كه زندگي با آزار دهندهي خود را توجيه ميكنند و براي نجات آنها از شرايط آزار نياز به روان درماني هست.
افسانه 20 ساله دو سال بود كه با رضا 23 ساله ازدواج كرده بود. اما در اين مدت به دليل ضرب و شتم رضا، شنوائي او كاهش پيدا كرده بود. وقتي كه رضا به صورتش سيلي ميزده، دستش را جلوي صورتش گرفته بود؛ اما بر اثر شدت ضربهي دست رضا، يكي از انگشتان دستش شكسته بود. او به مادرش گفته بود كه دستم لاي در رفته است… افسانه همهي اينها را تعريف ميكرد و در عين حال ميگفت من رضا را دوست دارم!!!
3 ـ افرادي كه مسؤوليت زندگي خود را بر عهده نميگيرند.
اين افراد معمولاً ديگران را به خاطر مشكلات و مسايل زندگي خود مسؤول ميدانند و آنها را سرزنش ميكنند. آنها مسؤوليت سهمي كه خود در ايجاد آن مشكلات داشتهاند را بر عهده نميگيرند. وقتي با چنين افرادي روبرو شويم، معمولاً داستانهاي فراواني از ظلم ديگران و مظلوميت آنها ميشنويم. اما بايد مراقب بود نفر بعدي خود ما خواهيم بود.
برخي از ويژگيهاي افرادي كه مسؤوليت زندگي خود را بر عهده نميگيرند عبارتند از:
اين افراد به ندرت مستقيماً و با صراحت عصبانيت و خشم خود را بيان ميكنند. در عوض مدام گله و شكايت ميكنند و قيافهي ناراحت به خود ميگيرند.
هنگامي كه به او راهحلي براي مشكلاتش ارايه ميشود، همواره دليلي پيدا ميكند كه چرا اين راه حل يا اين پيشنهاد مفيد نيست. گويا همهي راه حلها براي آنها مفيد نيست.
هيچگاه صريح و مستقيم ناراحتي خود را بيان نميكنند و فرد مقابل را مجبور به حدس زدن ميكنند، گويا بايد با زور از آنها اطلاعات را بيرون كشيد.
وقتي به آنها عشق ميورزيم، احساس ميكنيم كه تلاش ما بيثمر است. آنها نميتوانند به سادگي پذيراي عشق باشند.
هميشه چيزي هست كه او را ناراحت كند. هميشه بد عنق است.
دلش به حال خودش ميسوزد و اغلب به خاطر خودش تأسف ميخورد و آن را بيان ميكند.
به جاي اينكه تصميم بگيرد و اقدام كند بيشتر وقتش را به گله و شكايت از روزگار و حوادث ميپردازد.
هنوز ديگران را (والدين، دوستان، اقوام) به خاطر گذشتهي خود سرزنش ميكند و آنها را مسؤول زندگي خود ميداند.
بسيار ديده ميشود كه احساس ميكنند در دام افتادهاند بدون اينكه هيچ راه گريزي داشته باشند.
به موفقيت و خوشبختي ديگران حسادت ميكنند و خود را با آنها مقايسه ميكنند.
اين افراد چند ويژگي اصلي دارند كه عبارتند از:
الف ـ هرگز مسؤوليت شرايط و اتفاقات زندگي خود را بر عهده نميگيرند.
آنها به حال خود تأسف ميخوردند، گله و شكايت ميكنند و هر كار ديگري انجام ميدهند، بدون اينكه اقدامي در جهت بهبود اوضاع صورت دهند. كافي است به آنها پيشنهاد دهيد كه چگونه ميتوانند احساس بهتري داشته باشند، برای مطالعه بقیه مقاله اینجارا کلیک کنید.