بازخوانی اشعار

وحدت حواس و آفرینش شعر(1)
منبع:شماره 27 خرداد تیر 1368 نویسنده: دکتر محمدتقی یاسمی- دکتر غلامحسین معتمدی
 
 
ادراک مستقیم ما از این جهان به غایت پیچیده و مرموز به کمک حواس صورت می گیرد. در ابتدا به نظر می رسد مرز مشخصی عرصه های حسی را از هم جدا می کند. دیدنی را نمی توان شنید و شنیدنی را نمی توان بوئید. اما حتی در محاوره روزمره با تعبیرهایی مانند صدای گرم، لبخند شیرین و چهره نمکین روبرو می شویم که نشان دهنده آمیزش عرصه های حسی با یکدیگر است.
وحدت حواس از جمله مبانی اصلی آفرینش هنری و به ویژه خلق شعر محسوب می شود. تجلی وحدت حواس در وجوه گوناگون ذهنیت بشر از دیدگاه های متفاوتی مورد ارزیابی قرار گرفته است.
در این نوشتار نویسندگان به جستجوی مبانی روانشناختی وحدت حواس پرداخته اند و عناوین زیر به ترتیب مورد بحث قرار خواهد گرفت:
مبانی علمی وحدت حواس، حس آمیزی، انواع حس آمیزی، حس آمیزی صوت و نور، حس آمیزی در حالات روانی غیرعادی و مصرف دارو، حس آمیزی در ادبیات جهان، حس آمیزی و شعر، حس آمیزی در شعر فارسی، سمبولیسم آوایی، سمبولیسم آوایی و شعر، نتیجه.
بیشتر

وحدت حواس و آفرینش شعر (2)
منبع:ماهنامه دنیای سخن: شماره 28 مرداد – شهریور 1368 نویسنده:دکتر غلامحسین معتمدی- دکتر محمدتقی یاسمی

حس آمیزی و شعر
زبان سرشار از تعبیرات ساخته شده بر مبنای حس آمیزی است، مانند: صورت شیرین، آواز گرم و غیره. برخی از این تعبیرها از فرط استعمال تبدیل به تصویرهای مرده شده اند که کیفیت واقعی آنها از نظر دور می ماند. در مجموع تعابیر حس آمیخته در بدو پیدایش جاذبه بالایی دارند ولی به تدریج ویژگی انگیزاننده خود را از دست می دهند، مثلا در انگلستان در عصر الیزابت اول ترکیب «سرمای تلخ»  غنی و نو محسوب می شده است، حال آن که امروز در بافت زبان انگلیسی ترکیبی پیش پا افتاده و معمولی به نظر می رسد.
درک آموزه وحدت حواس مبنای فهم چگونگی ایجاد تعبیرات حس آمیخته است به طور خلاصه می توان گفت این آموزه از وجود مشابهت های باطنی در میان عرصه های حسی مختلف سخن می گوید که قابل دریافت است. یک ترکیب حس آمیخته باید بر مبنای همانندی های عموما بدیهی ساخته شود. هر اندازه این ترکیب مبهم تر باشد، برای تاثیر مطلوب باید اتکا بیشتری بر همبستگی های درونی داشته باشد.
تعبیرات حس آمیخته را می توان به روش های گوناگون طبقه بندی کرد. در یک طبقه بندی این تعبیرات را به انواع مناسب و نامناسب تقسیم می کنند.
در تصویرهای مناسب دو یا چند عرصه حسی توسط ارتباطی طبیعی با یکدیگر مربوط می شوند. مثلا ورود بهار جوزف اسلاندر ( Jpseph Auslander ) را به یاد صدای سوزنی و نقره فام یک فلوت می اندازد. زیرا آوای درخشان ( bright) فلوت از طرفی مانند یک سوزن تیز ( sharp ) و از طرف دیگر مانند نقره درخشان است.
بیشتر تعبیرات حس آمیخته که مناسب تشخیص داده می شود بر مبنای وحدت اولیه حواس ساخته شده است و همبستگی درونی میان حواس از طریق اعراضی مانند درخشندگی و تاثیر عاطفه که در عرصه های حسی مشترک است آشکار می شود.
گروه دوم تعبیرها از آن رو نامناسب خوانده می شود که تمام تصویر یا بخشی از آن با ارتباط درونی میان عرصه های حسی مغایرت دارد. مثلا ترکیب معروف جیغ بنفش که سال ها مورد تمسخر قرار گرفته و دستاویز مخالفان شعر نو بوده است در گروه تعبیرات نامناسب قرار می گیرد. زیرا تحقیقات مبسوطی که در مورد ارتباط میان عرصه های حسی صورت گرفته است و به آنها اشاره کردیم، نشان می دهد که اصوات با فرکانس بالا مانند جیغ با رنگ های درخشان همبستگی دارند و رنگ بنفش از زمره رنگ های گرفته و تیره محسوب می شود، لذا دارای ارتباط طبیعی با اصوات زیر نیست. گرچه نوظهور بودن تعابیر حس آمیخته انگیزش بالایی در مخاطب ایجاد می کنند ولی اگر نامناسب باشند مورد پذیرش واقع نمی شوند.
بیشتر